جدول حروف الفبا در سایز A4 طراحی کردم. من این جدول رو در آخر کتاب فارسی یچه ها می چسبونم و وقتی نشانه جدید تدریس میکنیم بچه ها همزمان با شهرک الفبای کلاس جدول خودشون رو هم پر می کنند.
شما میتونید نمونه رنگی و سیاه و سفیدش رو دانلود کنید
نکته ای در انتخاب تصاویر مربوط به نشانه ها وجود داره اینه که تصویر مصوت ها تصویری است که با همان مصوت شروع میشه مثلا آ آتش و در صامت ها صدای آخر تصویر مربوط به صامت می باشد مثلا برای ذال کاغذ
بعد از تکثیر می بایست از قسمت نقطه چین ها جدول را برش بزنید تا به اندازه مناسب جهت چسباندن آن در کتاب درسی تبدیل شود
رنگی
سیاه و سفید
وایت بوردی رو برای استفاده شاگردانم در کلاس طراحی کردم که جهت دانلود در این پست میذارم
این وایت بورد به دو صورت سیاه و سفید و رنگی طراحی شده و میتونید در سایز A4 یا A3 پرینت بگیرید سپس دو طرف اون رو طلق(تلق) شفاف بچسبونید تا بچه ها بتونن با استفاده از ماژیک وایت بورد روی اون بنویسن و میتونید چسب های نواری تزیینی برای زیباتر شدن کار دورتادور اون رو بچسبونید
امیدوارم مفید باشه
فایل رنگی
فایل سیاه و سفید
دانلود نرم افزار ساخت محتوای درسی فارسی
Negara
همکاران و دوستان محترمی که به ساخت برنامه های درسی و آموزشی در قالب محتوای الکترونیکی علاقمند هستند می توانند از ادامه مطلب نرم افزار نگارا را با مشخصات زیر دانلود نمایند.
1- نرم افزار ساخت محتواهای درسی و آموزشی از نوع پکیج آموزشی با انواع مدیا
2- نرم افزار کاملا فارسی
3- نرم افزار مورد تایید آموزش و پرورش
4- سادگی و راحتی کار
5- کاربر پسند با گرافیک بالا
6- ساخت برنامه آموزشی محافظت شده با خاصیت جلوگیری از کپی رایت
7- رایت برنامه روی سی دی با قابلیت اجرا از روی سی دی
8- ساخت فایل نصب برنامه آموزشی
و.......................
حجم 200 مگابایت
دانلود در ادامه مطلب
روش نصب و کار با این برنامه :
پس از نصب برنامه آیکن آن روی دسکتاپ ظاهر می شود شما برای اجرای آن باید روی آن کلیک راست کرده و برنامه را به صورت Run as administrator اجرا کنید. پس ازاجرا ،برنامه برای ورود از شما رمز می خواهد که باید کد کاربر و گذرواژه را ( 1 ) وارد کرده و تأیید را بزنید سپس بر روی ایجاد پروژه کلیک نمایید در این قسمت نیز برنامه از شما رمز دلخواهی برای محافظت از پروژه می خواهد که می توانید رمز دلخواهی وارد نمایید بعد نام برنامه و سایر موارد خواسته شده را وارد و ثبت نمایید و ادامه کار از منوهای برنامه
منبع : سایت کاروفناوری کلاله suherfe.blog.ir
دستور زبان ۲ فارسی ششم
اجزاي جمله فارسي ششم
كتاب هاي درسي پايه ششم دوره ابتدايي |
|
عنوان
|
دانلود |
سال تحصيلي 97-96 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فارسی كد كتاب : 34 (96/04/04) |
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نگارش فارسی كد كتاب :34/1 (96/04/04) |
فایل بخش های کتاب:
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رياضی كد كتاب :34/6 (96/04/04) |
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آموزش قرآن كد كتاب :34/4 (20/03/96) |
|
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علوم تجربی كد كتاب :34/2 (96/04/04) |
فایل کامل کتاب:
|
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدیه های آسمان كد كتاب :34/3 (23/05/95) |
فایل کامل کتاب:
|
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کتاب کارو فناوری كد كتاب :34/10 (96/04/04) |
فایل بخش های کتاب:
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مطالعات اجتماعی
(24/04/97) |
فایل بخش های کتاب:
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کتاب کارتفکرو پژوهش كد كتاب :34/8 (96/04/04) |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ضمیمه هدیه های آسمان ( ویژه اهل سنت) كد كتاب : 34/7 (96/04/27) |
فایل بخش های کتاب:
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدیه های آسمان (ویژه اقلیت های دینی) كد كتاب : 34/9 (96/04/27) |
فایل کامل کتاب:
|
گزار :
اگر معنی کلمه با ادا کردن ، انجام دادن و به جا آوردن تناسب داشته باشد ، از پسوند گزار استفاده می شود.
مانند : نمازگزار ، کارگزار ، نصیحت گزار ، حج گزار ، خواب گزار ، تاج گزار ، شکرگزار ، پیام گزار
گذار :
اگر معنی کلمه با نهادن ، قرار دادن یا وضع کردن تناسب داشته باشد از پسوند گذار استفاده می شود . مانند :
تخم گذار ، قانون گذار ، بنیان گذار ، فرمان گذار
1- مادر
2- بیت را باید با توجه به ویرگول های گذاشته شده خواند. برای اینکه بهتر بتوان به معنی شعر پی برد و احساس و عاطفه شاعر نسبت به مادر بهتر نشان داده شود.
1- ای مادر عزیزم که حاضرم جانم را برایت فدا کنم، جان من به فدای مهربانی و لطف و صفای تو.
2- مهر و محبت دوستان، هرگز هم اندازه محبت و مهر و وفای تو نمی شود.
3- مهر و محبت تو در دل و سینه من جای دارد و هرگز این محبت از دل من بیرون نمی رود. دل من خانه توست و تو در دل من جای داری.
4- ای مادر عزیز که مرا به دنیا آورده ای، اکنون حتی اگر جانم را هم فدایت کنم، آسان است.(چون جانم مقابل تو ارزشی ندارد)
5- اگر تو از من راضی باشی، من هم خوشحال و راضی ام، چون خشنودی خداوند بستگی به خشنودی تو دارد.
6- اگر اختیار جهان در دست من بود، همه جهان را به تو تقدیم می کردم و به پایت می ریختم.
معنی واژگان
فدا شدن : در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن
صفا : صمیمت - مهربانی
همپایه : هم اندازه - هم قدر – هم ردیف
مِهر : محبت
سرا : خانه
سهل : آسان – راحت
مایه : سبب - باعث
خشنودی : خوشحالی - رضایت
رضا : خشنودی
معنی واژگان
تله : دامی که برای جانوران می گذارند.
زیرک : زرنگ
طمع : حرص – زیاده خواهی
خاطر : یاد – فکر - اندیشه – خیال – آنچه از دل گذرد.
آسوده : راحت
به هوای اینکه : به امید اینکه
می رمید : فرار می کرد
قسمت : در اینجا سرنوشت
غفلت : فراموشی - بی خبری - نا آگاهی
اتفاقاً : از قضا
آشیانه : لانه
آواز : بانگ – صوت - آوا
باهوش : هوشیار – عاقل
غفلت : بی خبری – فراموش کردن
امثال : جمع مثل – مانند
اثر : نشانه
1- باغی در نزدیکی شهر
2- هدهد پرنده ای زیبا و خوش آواز است ولی کلاغ اینگونه نیست. همچنین در ادبیات، هدهد نشانه خبررسان خوبی ها است ولی کلاغ نشانه شومی و بدخبری است.
3- مهربان، زیرک، باهوش و باتجربه
4- بعضی افراد از روی غرور و تکبر بیش از حد به دام می افتند.
5- همیشه سعی کنیم غرور و تکبر نداشته باشیم و تواضع را در رفتارمان بگنجانیم و همچنین گرفتاری های زندگی را روی قسمت نگذاریم. چرا که اگر درست عمل کنیم موفق خواهیم شد و اگر اشتباه عمل کنیم شکست خواهیم خورد.
معنی واژگان
باد به گرد او نمی رسید: کنایه از سرعت خیلی زیاد
باز: پرنده ای شکاری
بی درنگ: بی معطلی، سریع
به عرض رسانید: گفت
رکاب دار: پیاده ای که همراه سوار می رود
فرود آر: پایین بیاور
کمند: ریسمان، طناب، بند
مالامال: پر، لبریز
مجال: فرصت
مرکب: آنچه بر ان سوار می شوند
هلاک کرد: نابود کرد
یعنی مانند کردن چیزی به چیز دیگر که به جهت داشتن صفت یا صفاتی با هم مشترک باشند.
هر تشبیه دارای چهار رکن یا پایه است :
1- مشبه : کلمه ای که آن را به کلمه ای دیگر تشبیه می کنیم .
2- مشبه به : کلمه ای که کلمه ی دیگر به آن تشبیه می شود .
3- ادات تشبیه : کلمات یا واژه هایی هستند که نشان دهنده ی پیوند شباهت می باشند و عبارتنداز : همچون ، چون ، مثل ، مانند ، به سان ، شبیه ، نظیر ، همانند ، به کردار ،پنداری، گویی، به رنگ، به شکل، به اسلوب و....)
4- وجه شبه : صفت یا ویژگی مشترک بیت مشبه و مشبه به می باشد . ( دلیل شباهت )
مثال : علی مانند شیر شجاع است .
مشبه ادات مشبه به وجه شبه
نکته : « مشبه » و « مشبه به » طرفین تشبیه نام دارند . که در تمام تشبیهات حضور دارند اما « ادات تشبیه » و « وجه شبه » می توانند در یک تشبیه حذف شوند. که در این صورت تشبیه با داشتن دو رکن « مشبه » و « مشبه به » بر قرار است .
مثال : دل همچو سنگت ، ای دوست به آب چشم سعدی عجـب اسـت اگـر نگـردد که بگردد آسیابی
توضیح : دل به سنگ تشبیه شده است اما وجه شبه « سختی » در این بیت نیامده است .
نکته : در تشبیـه وقتی که « وجـه شبه » و « ادات تشبیه » حـذف شود ، به آن « تشبیه بلیغ » می گویند . ( تشبیه بلیغ زیباترین و رساترین تشبیه است . )
مثال : دلش سنگ است .
مشبه مشبه به
نکته 1 : در تشبیه همیشه وجود وجه شبه در « مشبه به » قویتر و بارز تر است که ما « مشبه » را در داشتن وجه شبه به آن تشبیه می کنیم .
نکته 2 : هر چه ارکان تشبیه کمتر باشد تشبیه ادبی تر است . ( البته داشتن مشبه و مشبه به الزامی است )
نکته 3 : هرگاه در تشبیه بلیغ ، یکی از طرفین تشبیه ( مشبه یا مشبه به ) به دیگری اضافه ( مضاف الیه) شود . به آن « اضافه ی تشبیهی » یا « تشبیه بلیغ اضافی » می گویند . در غیر این صورت ، تشبیه بلیغ اضافی است .
توجه : این نوع تشبیه در کتاب های درسی بیشترین کاربرد را دارد .
مثال : صبح امید که بد معتکف پرده ی غیب گـو بـرون آی که کـار شب تـار آخـر شد
اضافه ی تشبیهی اضافه ی تشبیهی
توضیح : امید به صبح تشبیه شده و غیب به پرده .
ترکیباتی مثل : درخت دوستی ، همای رحمت ، لب لعل ، کیمیای عشق ، خانه ی دنیا ، فرعون تخیل ، نخل ولایت و … اضافه ی تشبیهی محسوب می شوند .
انواع تشبیه
1- تشبیه مفرد : تشبیهی که هر یک از « مشبه » یا « مشبه به » آن ، یک ، چیز است و « وجه شبه» آن از همان یک چیز گرفته می شود . ( شباهت آن ها فقط در یک چیز است )
مثال : دانش اندر دل چراغ روشن است .
مشبه مشبه به وجه شبه
توضیح : در این مثال وجه شبه ( روشنی از یک کلمه چراغ ) استخراج شده است .
یادآوری : تمامی مثالهایی که تاکنون برای شما ذکر کردیم ، از همین نوع تشبیه می باشند .
2- تشبیه مرکب : آن است که هریک از « مشبه » یا « مشبه به » دو یا چند چیز هستند و وجه شبه نیز از دو یا چند چیز گرفته می شود .
مثال : دیـده ی اهـل طمـع به نعمـت دنیـا پـر نشـود همچنـانکه چـاه به شبنـم
مشبه وجه شبه مشبه به
توضیح : « مشبه » ترکیبی از دو چیز است ( دیده ی اهل طمع و نعمت دنیا ) و « مشبه به » نیز دو چیز است ( چاه و شبنم ) به این معنی : همانطور که چاه با شبنم پر نمی شود ، چشم حریصان نیز با نعمت دنیا سیر نمی شود .
نکته : در تشبیه مرکب در حقیقت یک شکل کلی به شکل کلی دیگر همانند می شود
شايد شما با خود فكر كرده باشيد كه آيا ميشود متني بدون نقطه نوشت؟
اصلا شدني است؟
بله ميشود يكي از شاهكار هاي ادبيات فارسي نوشتن متن بدون نقطه ميباشد.
متن زير نامه اي بدون نقطه است.
نوشته زير نامهاي است كه مرحوم ميرزا محمد الويري به مرحوم احمدخان اميرحسيني سيف الممالك فرمانده فوج قاهر خلج رقمي داشته كه شروع تا خاتمه نامه تمام از حروف بينقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهكارهاي ادب زبان پارسي به شمار ميآيد.
انگيزه نامه و موضوع آن قلت درآمد و كثرت عائله و تنگي معيشت بوده است.
بسمه تعالي
سر سلسله امرا را كردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعاگو محمد ساوهاي در كلك و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملك الملوك كلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در كل ممالك محروسه اسم و رسم دارم. در هر علم معلم و در هر اصل موسسم. در كلك عماد دومم در عالم، در علم و حكم مسلم كل امم سرسلسله اهل كمالم اما كو طالع كامكار و كو مرد كرم؟
دلمرده آلام دهرم. كوه كوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علي الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مساء در واهمه و وسواس كه مداح كه گردم و كرا واسطه كار آرم كه مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد.
مكرر داد كمال دادم و در هر مورد مدح معركهها كردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مكالمه و كررا سامعه و كور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محك ادراك آورده احساس مس كردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام كالحمار محمود و مسرور... لاالهالاالله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال كه كارهاي همه عكس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد كل معركهها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد.
عالم و عام لام و كرام، صالح و طالح، صادر و وارد، كودك و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر كس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و كاك، سركه و ساك، كره و عسل، سمك و حمل، گرمك و كاهو، دلمه و كوكو، امرود و آلو، الي كلم كدو، همه در راه، مكر دعاگو كه در كل محرومم و در حكم كالمعدوم.
اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر كرم سر كار اعلي كه سرالولد و سرالوالد در او طلوع كرده و دادرس آمده، دردها دوا، وامها ادا و كامها روا گردد.
له طول عمر كطول المطر
سواء له الدرهم، و له المدر
1- اولین گام، بررسی وضعیت بینایی دانش آموز است. در صورت عدم مشکل جدی در چشمها، ادراک بینایی نیز نقش مهمی را در یادگیری خواندن و نوشتن دارد. تعدادی از دانش آموزان در تمریناتی که مربوط به این فرآیند است با مشکل رو به رو هستند. به عنوان مثال دانش آموز نمی تواند بین کلماتی مانند حوادث، حوادس، هوادس و... تفاوت بگذارد.
2- بررسی وضعیت اندام گفتاری دانش آموز نیز در این دسته از کودکان ضروری است. از عوامل دیگری که باعث غلطهای املایی می شود اختلال تلفظ است. به عنوان مثال، دانش آموزی که زیپ را دیپ تلفظ می کند در املا نیز همین طور عمل می نماید. بنابراین این کودکان باید به گفتار درمان مراجعه نمایند.
3- ارزیابی مهارتهای حرکتی ظریف دانش آموز نیز باید مد نظر باشد، زیرا در بعضی از مواقع بر اثر شیوه نوشتن نامناسب، غلطهای املایی زیاد می شود، در نتیجه باید طرز صحیح قرار گرفتن مداد بین انگشتان، وضعیت نشستن و قرار گرفتن کاغذ مقابل دانش آموز، به او آموخته شود. در این زمینه تمرینات مربوط به هماهنگی چشم و دست کمک زیادی به رفع این مشکل می کند.
4- بررسی حافظه بینایی دانش آموز نیز از اهمیت لازم برخوردار است. یکی از علل اصلی ناتوانی در املای صحیح کلمات با حروف همصدا مربوط به ضعف در حافظه بینایی دانش آموز است. اکثر این کودکان نمی توانند آنچه را که از تک تک حروف یا ترتیب توالی آنها از طریق دیدن به خاطر سپرده اند حفظ کنند.
5- تعدادی از کودکان نیز در پیوند دادن صدا و نماد نوشتاری دارای مشکل هستند و نمی توانند صداهایی را که می شنوند به نماد مناسب آن تبدیل نمایند که علت آن گاهی ناشی از ضعف در حافظه شنیداری و تشخیص و تمیز شنیداری می باشد.
مولانا جلال الدین مشهور به مولوی شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. وی در سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر وی بهاءالدین که از علما و صوفیان بزرگ زمان خود بود به سبب رنجشی که بین او و سلطان محمد خوارزمشاه پدید آمده بود از بلخ بیرون آمد و بعد از مدتی سیر و سیاحت به قونیه رفت. مولانا بعد از فوت پدر تحت تعلیمات برهانالدین محقق ترمذی قرار گرفت. ملاقات وی با شمس تبریزی در سال ۶۴۲ هجری قمری انقلابی در وی پدید آورد که موجب ترک مسند تدریس و فتوای وی شد و به مراقبت نفس و تذهیب باطن پرداخت. وی در سال ۶۷۲ هجری قمری در قونیه وفات یافت. از آثار او میتوان به مثنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه اشاره کرد.
|
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
علی آن شیرخدا شاه عرب |
الفتی داشته با این دل شب |
حضرت علی کسی است که در را خدا همچون یک شیر شجاع می جنگید وبرترین مرد عرب بود و با تاریکی شب انس و الفت داشت. |
|
شب ز اسرار علی آگاه است |
دل شب محرم سرالله است |
شب از رازهای علی باخبر است،تاریکی شب محرم رازهای الهی است. |
|
شب شنفته است مناجات علی |
جوشش چشمه ی عشق ازلی |
شب صدای دعا و مناجات علی (ع)و همچنین عشق الهی که مانند چشمه ای در وجود او می جوشد شنیده است. |
|
کلماتی چو در آویزه ی گوش |
مسجد کوفه هنوزش مدهوش |
دعاهایی که علی میکرده هنوز در گوش مسجد کوفه مانده است و او را از خود،بیخود می کند. |
|
فجر تا سینه ی آفاق،شکافت |
چشم بیدار علی،خفته نیافت |
خورشید از افق بالا آمده است و سینه ی آسمان را شکافت ولی چشم علی هنوز بیدار بود و به خواب نرفته بود. |
|
ناشناسی که به تاریکی شب |
می برد شام یتیمان عرب |
علی همان کسی است که در تاریکی شب به صورت ناشناس برای یتیمان غذا می برد. |
|
عشق بازی که هم آغوش خطر |
خفت در خوابگه پیغمبر |
انسان عاشقی که خطر کرد وشب به جای پیامبر در رختخواب او خوابید. |
|
آن دم صبح قیامت تاثیر |
حلقه ی در، شد از او دامن گیر |
در آن سحرگاه شگفت انگیز، حلقه ی در،دست به دامن علی شد. |
|
دست در دامن مولا زد،در |
که علی بگذر از ما مگذر |
در، دست به دامن علی شد که ای علی از رفتن صرف نظر کن .واز من عبور نکن. |
|
شبروان ، مست ولای تو علی |
جان عالم به فدای توعلی |
یا علی عارفان مدهوش ولایت تو هستند.جان جهانیان به فدای توباد. |
تعدادجمله ازفرمول زیربه دست می آید .
1- فعل های حاضر در جمله را می شماریم.
2- فعل های غایب (حذف شده ) را می شماریم.
3-شبه جمله تمام جمله ها به عنوان جمله حساب می شوند
تعداد فعل های ذکر شده + تعداد فعل های حذف شده + شبه جمله
مثال : ای مردم ! بدانیدملتی که تلاش کند وپشتکار داشته باشد هم به برخورداری می رسد وهم به موفقیت .
ای مردم + بدانید+ تلاش کند+ داشته باشد +می رسد +می رسد (که حذف شده )
شبه جمله + فعل + فعل + فعل + فعل +(فعل حذف شده)
گاهی در جمله عبارتی شبیه به فعل می آید که هرگز فعل نیست .مانند مصدر ها ،بنابراین، این گروه هرگز در شمارش، جمله محسوب نمی شوند.
مثال : هنگام رفت وآمد از خیابان احتیاط کن . ( یک جمله )
کار کردن وتلاش کردن رمز موفقیت است . ( یک جمله )
نکته :گاهی فعل ها به صورت مخفف می آیند .درشمارش جمله ها محسوب می شوند
مثال :من آن نی ام که تورراها کنم .(من آن کسی نیستم که تورارهاکنم )
شبه جمله ها بر دو نوع هستند:
1- منادا منادا را از حروف ندا تشخیص می دهیم . حروف ندا عبارتند از : ای ، یا ، ایا ، « ا » در پایان واژه ، Ø ( بدون هیچ علامتی ) یعنی از لحن نوشته یا کاما متوجه می شویم .
2- صوت عبارتند از :
برای آرزو و دعا : کاشکی ، کاش ، ای کاش ، آمین ، الهی
برای تشویق به به ، آفرین ، احسنت ،بارک الله، مرحبا،خوشا
برای تاسف و درد آه ، درد ، دریغا ، دریغ ، ای داد ،فریاد ، وای
برای تعجب به ، وه ، عجب ، چه عجب ، عجبا ، شگفتا
برای تنبیه امان ، الامان ، مبادا ، زنهار ، هان
برای احترام چشم ، به چشم ، بله قربان
برای قبول و تصدیق بله ، آری ، ای ، ای والله
برای دستور خاموش ، ساکت ، یالله ، بسم الله
-
موصوف کلمه ای است که شخص یا حیوان یا شی ای با آن نامیده می شود مانند: " کتاب، یوسف، قلم "
و صفت کلمه ای است که ویژگی و احوال موصوف را شرح می دهد مانند: " بزرگ، کوچک "
نکته: اسم های جامد همه موصوف هستند، یعنی اسم های جامد قابلیت صفت واقع شدن را ندارند و از میان اسم های مشتق، اسم مکان و اسم زمان و اسم آلت موصوف بوده و ما بقی صفت می باشند. - در بین موصوف و صفت می توانیم حرف ی بیاوریم .
مانند :گل زیبا که می توان گفت: گلی زیبا.
در بین مضاف و مضاف الیه نمی توانیم ی بیاوریم .
مانند : کفش ستاره؛در اینجا نمی توان گفت کفشی ستاره .
- در بین مضاف و مضاف الیه می توان « این » و « آن » اضافه کرد
مانند : ساحل دریا:ساحل این دریا یا صاحب آن مغازه
در بین صفت و موصوف نمی توانیم صفت اشاره « این » و « آن » اضافه کنیم .
مانند :گل زیبا که نمی توانیم بگوئیم: گل این زیبا یا گل آن زیبا
- اگر کسره صفت و موصوف را برداریم و فعل است را به آن اضافه کنیم جمله ای معنی دار ساخته می شود.
مانند : مادر مهربان+ است که می شود مادر ,مهربان است.
اما مضاف و مضاف الیه چنین نیست .
مانند کیف سارا + است که می شود کیف, سارا است و جمله ما در این شکل درست نیست.
- همچنین اگر به صفت ، تر اضافه کنیم کلمه ی جدید معنی دار خواهد بود
مانند : کوه بلند که اگر به آن تر اضافه کنیم میشود کوه بلند تر که معنی می دهد. درحالی که اگر تر به مضاف الیه بپیوندد ، معنی نخواهد داشت مانند درکلاس تر که معنی نمی دهد
قافیه:
به کلمات آخر ابیات، که آخرین حرف اصلی آنها، یکی باشد، قافیه گویند. مثلاً در بیت
زیر، کلمات «آغاز» و «باز»، کلمات قافیه هستند:
ای نام تو بهترین سرآغاز اینام تو نامه کی کنم باز
چند مثال دیگر:
نی حریف هر که از یاری برید// پرده هایش، پرده های ما درید
الا ای آهوی وحشی کجایی؟// مرا با توست چندینآشنایی
* کاربرد کلیدهای ترکیبی *
(درس کار و فناوری ششم)
جهت دریافت شکل pdf زیر را کلیک نمائید
دانلود
* ارکان تشبیه *
(درس ادبیات ششم)
جهت دریافت شکل PDF زیر را کلیک نمائید
دانلود
* انواع قالب های شعری *
(درس ادبیات ششم)
جهت دریافت شکل PDF زیر را کلیک نمائید
دانلود
* آرایه های ادبی *
(درس ادبیات ششم)
جهت دریافت شکل PDF زیر را کلیک نمائید
دانلود
* تبدیل واحدها در ریاضی *
( درس ریاضی ششم )
دلنلود
« نکته های درس املای فارسی» : 1ـ کلمات هم خانواده : واژه هایِ هم ریشه که با هم ارتباطِ معنایی دارند و عربی هستند،واژه هایِ هم خانواده می گویند. در هم خانواده سه حرفِ اصلی کلمه باید به ترتیب در کلماتِ دیگر تکرار شوند تا بتوانند با یکدیگر هم خانواده باشند. مثلاً کامل دارایِ سه حرفِ «ک م ل » استو می تواند با« تکمیل» هم خانواده باشد اما با « کلام » و« کلمه » هم خانوادهنیست چون سه حرفِ اصلی این کلمات « ک ل م» است و ترتیبِ این کلمات بایکدیگر متفاوت است. کلماتِ زیر به همراهِ هم خانواده هایشان را ، به خاطر بسپارید: عُلوم: عالِم، عِلم، مُعَلِّم،عُلَما،تَعلیم،تَعَلُّم ، معلوم و... قادِر : مَقدور، قدرت ، قَدَر ، قَدّار ، قَدر، قَدیر و... مسلمان: اسلام، تسلیم،مُسلِم، سلام،سالم، سلیم ،سلامت و ... ظالِم : ظُلم ، مَظالِم ، مَظلوم ، ظُلُمات، ظُلمَت و ... مسائل : مسئله ، سؤال ، سائِل و... شُغل : شاغِل ، مَشغول ، مَشاغِل ،اشتغال،مشغله، اشغال و ... شاهد : شهید ،شُهدا ، مشهد و ... حُضور : حاضِر ، مَحضَر ، حُضّار و... طالِب : مطلوب، مَطلب ، طَلَب و... ظاهِر : تظاهُر، مُتَظاهر،مَظاهر، ظَواهِر، مَظهَر،ظُهور و... نَصر : نُصرَت ، ناصِر ، مَنصور، نصیر و ... اَعمال: عَمَل،عامِل،عامِلان و... جاهِل : جَهل ،مَجهول ، جِهالت و... مُتَعال : تَعالی ، مُتَعالی، عالی ، اعلا ،علیا و... مَخلوق : خَلق ،خالِق ، خِلقَت، خَلایِق و... جَماعَت : جُمعه،جامِع ،اجتماع،جمیع،مجتمع،جوامع و... مُناظِره : مَنظَر ،نِظاره ، مَنظور ، ناظِر و... نسخ : مَنسوخ ،ناسخ و ... فهم : مفاهیم ،مفهوم ، فهیم و ... * در فعل ها ، بن فعل ،چه بن ماضی و چه بن مضارع می تواند به عنوان هم خانواده به کار رود.مانند : ـ روان : رفتار ، روش ، رفته ، رونده و... ـ دیدار : بینا ، بینش ، دیده ، دیده بان ، بیننده و ... 2ـ مترادف (هم معنی ) : به کلماتی می گویند که از نظرِ نوشتن وخواندن با هم فرق دارند، امّا از نظرِ معنی با هم مشترک هستند؛ بعضی از کلمات دو یا چند مترادف دارند. مانند: تاریکی = ظُلمت جَمال = زیبایی، قشنگی نور = روشنایی تلاش = کوشش، سَعی، جَهد علم = دانش عُطوفَت = مهربانی ، دلسوزی مُراد = خواسته ، آرزو خانه = سَرا آوا = صِدا مَعاش =خرجِ زندگی ، کفافِ زندگی غوغا = هَیاهو عزَّت = بزرگی ، جَلال جامِه = لباس ناراحت = غمگین، اَفسُرده،دل تنگ عِیب = عار غُرور = خودپَسَندی غم = اندوه مَعصیت =گناه ، سرکشی، عُصیان بُزرگی = جَلال پنهان = نَهان، غِیب طَریقَت = شیوه ، رَوِش ، راه ،طَریق پیدا = آشکار زندگی = حیات عمل = کار تند = سریع غَرّه = مَغرور نَصیحَت = پَند ذوق = شوق رایگان = مُفت ، مَجانی شاد =خوش حال، سُرور صَبر= بُردباری،شَکیبایی ،صَبور مَشَقَّت = سختی ، دُشواری ، رنج ، تَعب سعادَت = خوشبختی ، نیک بختی 3 ـ کلمه های ِدو تَلَفُّظی:برخی از واژه ها در زبانِ فارسی به دو صورت تَلَفُّظ می شود که هردو تَلَفُّظ،صَحیح می باشدبه این گونه واژه ها، کلمه هایِ دو تَلَفُّظی می گویند. مانند : باغِبان و باغبان / استُوار و استوار / مهرَبان و مهربان / مُستَمَندو مُستمند /
آسِمان و آسمان / پاسِبان و پاسبان / آشِکار و آشکار/ روزِگار و روزگار/
4 ـ معادل کلمات : در زبانِ فارسی برخی از کلمات از زبان های دیگر وارِدِ زبان فارسی شده است و در کشورِ ما نَهادی وجود دارد به نامِ «فرهنگستانِ زبان و ادبیّاتِ فارسی» که برایِ آن کلمات،مُعادِل هایی را پیشنهاد می کند تا آن کلمات را به جای کلمات بیگانه استفاده کنیم. برخی از کلمات به همراهِ مُعادِلِ فارسی آن : سایت : پایگاه اس ام اس(sms) : پَیامَک اُتومُبیل : خودرو کوپِن : کالابرگ ایمِیل : رایانامه، نامه ی اِلِکترونیکی فاکس : دورنگار، نَمابَر کامپیوتِر : رایانه سوبسید : یارانه پاراگراف : بند کاما : ویرگول آدرس : نشانی سایت : پایگاهترمینال : پایانه کاناپه : نیمکت پیتزا : کش لقمه هلی کوپتر : بالگرد 5 ـ کلمات هم آوا (مُتَشابه) : به کلماتی می گویند که به یک صورت تلفّظ و خوانده می شوند،امّا شکلِ نوشتاری آن ها و در نتیجه معنایِ آن ها متفاوت است. (به طورِ خلاصه،کلمات هم آوا ، به کلماتی می گویندکه تلفّظ آن ها یکی است ولی املا و معنایِ آن ها با هم فرق دارد.) مانند : خار : تیغه هایِ همراهِ گُل خوار : ذِلَّت : پَستی ، ذلیل صَفَر : نامِ ماهِ دوّمِ قَمَری سَفَر : از جایی به جایِ دیگر رفتن ، مُسافرت اَساس : بنیاد ، پایه اَثاث : لوازمِ خانه حَیات : زندگی حَیاط : مُحَوَّطه ی گوشه یِ خانه خاست : بلند شد خواست:طَلَب کردن،خواستن خان : مرد بزرگ ، سرا خوان : سُفره خرد : کوچک خورد : میل کردن رازی : اهلِ ری راضی : خشنود اَمَل : آرزو عَمَل : کار ثواب : پاداش ،اَجر صَواب : صَحیح ، دُرُست صَبا : نامِ بادی که از شرق می وَزَد. سَبا : نامِ سرزمینی در یَمَن در داستانِ حضرتسُلیمان (ع) خویش : خود خویش : فامیل پرتقال : یک نوع میوه پرتغال : نامِ کشوری در اروپا اَرز : واحدِ پولِ خارجی اَرض : ز مین عَرض : پهنا
• حرف آ ، ا
• آب از آب تکان نمی خورد : همه چیز در نهایت آرامی است
• آب از دستش نمی چکد : بسیار خسیس است
• آب از دهان سرازیر شدن : بی نهایت شیفته چیزی شدن
• آب از سرچشمه گل آلود است : کار از بالا خراب است
• آب از سرش گذشت : بدبختی به منتهی رسیده ، کارش اصلاح شدنی نیست
• آب به غربال پیمودن : کار بیهوده کردن
• آب بر آتش ریختن : فتنه را نشاندن ، غمی را تسلا دادن
• آب برای من ندارد نان که برای تو دارد : گویند وقتی حاج میرزا آقاسی به حفر
قنات امر داده بود . روزی که برای بازدید چاهها رفت ، مقنی اظهار داشت که کندن
قنات در این جا بی حاصل است چون این زمین آب ندارد . حاجی جواب داد : بله !
اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد .
• آب به سوراخ مورچه ریخته اند : عده زیادی ناگهان از جایی بیرون آمده اند
• آب در هاون کوبیدن : به کار بدون نتیجه مشغول شدن
• آب پاکی روی دست کسی ریختن : کسی را به کلی نا امید کردن
• آب در دست داری نخور : ( یا همون آب دستته بزار زمین ) بسیار شتاب کن
• آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم : مقصود و مراد در کنار ماست و از آن
بی خبر هستیم
• آب دست یزید افتاده : کالای فراوان و ارزان قیمت در دست محتکری گران
فروش است
• آب دهان مرده است : مرکبی کم رنگ است
• آب را گل آلود می کند تا ماهی بگیرد : اشاره به کسی است که به کدورت
میان دوستان و خویشاوندان دامن میزند تا خود از دشمنی آنان فایده ببرد
• آب زیر پوستش رفته : چاق و سر حال شده
• آب زیر کاه : مکار ، بد جنس
• آبشان از یک جو نمی رود : ( یا همون آبشون تو یه جوب نمیره ) به دلیل
اختلافی که دارند ، نمی توانند با هم همراه باشند .
• آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب : کار از کار گذشته ، دیگر
امیدی به اصلاح کار نیست
• آب که سر بالا می رود ، قرباغه ابوعطا می خواند : جاهلی را گویند که
با گفتاری اظهار فضل کند
• آب نطلبیده مراد است : وقتی ناخاسته برای کسی آب بیاورند به فال نیک
است
• آب نمی بیند و گرنه شناگر قابلی است : ذاتا شرور است ، اگر خطا و
شرارتی مرتکب نمی شود ، وسیله و دسترس ندارد
• آدم از کوچکی بزرگ می شود : برای رسیدن به مقام عالی و فرماندهی ،
باید از اطاعت و فرمانبرداری آغاز کرد
• آدم بد حساب دو دفعه می دهد : بد حساب غالبا بدهی را با خسارت
می پردازد
• آدم به کیسه اش نگاه می کند : آدمی باید به اندازه درآمدش خرج کند
• آدم چرا روزه شک دار بگیرد : کاری که احتمال ضرر و زیان در آن است نباید مرتکب شد
• آدم حسابش را پیش خودش می کند : قبل از آنکه صاحب حق مطالبه کند ، باید حق او را ادا کرد
• آدم خوش معامله شریک مال مردم است : مردم از شراکت و همکاری با آدم خوش حساب و با انصاف استقبال می کنند
• آدم دست پاچه کار را دوبار می کند : با عجله کارد کردن غالبا باعث خراب شدن کارها می شود
• آدم دو دفعه نمی میرد : ترس از مرگ نباید مانع دفاع از حق شود
• آدم زنده زندگی می خواهد : آدمی برای زندگی کردن به اسباب و لوازم آن نیازمند است
• آدم گرسنه سنگ را هم می خورد : به کسی می گویند که به بهانه خوشمزه نبودن غذا از خوردن آن امتناع می کند
• آدم هزار پیشه کم مایه است : کسی که به کارهای گوناگون بپردازد از نتیجه همه آنها باز می ماند
• آدمی جایز الخطاست : هر انسانی ممکن است خطایی مرتکب شود
• آدم یک بار پایش به چاله می رود : از آسیب و ضررها باید عبرت گرفت
• آرزو بر جوانان عیب نیست : آرزوهای بزرگ برای جوانان ناپسندیده نیست
• آستین بالا زدن : با عزم و اراده محکم کار را آغاز کردن
• آسمان که به زمین نمی آید : کار بزرگ و خطیری نیست ، پیش آمد غیر قابل جبرانی پیش نمی آید
• آسمان و ریسمان : دوچیز نامتناسب
• آسیا به نوبت : در همه کارها باید نوبت را رعایت کرد
• آشپز که دو تا شد ، آش یا شور می شود یا بی نمک : در هر کاری باید یک نفر مسئول و تصمیم گیرنده باشد
• آش دهان سوزی نیست : آنقدر که می گویند دوست داشتنی و مطلوب نیست .
• آش نخورده و دهان سوخته : به گناه نکرده مجازات شدن
• آشی برایت بپزم که یک وجب روغن داشته باشد : هنگام تهدید می گویند ، یعنی ، آنچه از کارهای بد تو می دانم بیان می کنم
• در آفتاب بگذاری راه می افتد : خطش خیلی بد است
• آفتاب در ملکش غروب نمی کند : شرق و غرب زمین در تصرف اوست
• آفتاب لب بام است : پیر است و مرگش نزدیک
• آفتابه خرج لحیم است : به تعمیر نمی ارزد
• آفتابه لگن به شش دست ، شام و نهار هیچ چیز : کار پر سر و صداست اما نتیجه ای در بر ندارد
• آمدم ثواب کنم کباب شدم : در عوض کار یا نیت خوب دچار ضرر و زیان شدم
• آنجا رفت که عرب نی انداخت : دیگر بر نمی گردد ، از دست رفته را باز نخواهد یافت
• آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند : خیر خواه مردم باش
• آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری : همه زیبایی های ظاهری و خصلت های نیک در شما جمع است
• آنچه در آینه جوان بیند ، پیر در خشت خام آن بیند : ÷یران به واسطه تجربه خود روشن بینتر از جوانان هستند .
• آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است : آدم درستکار را از بازرسی باکی نیست
• آن را که عیان است چه حاجت به بیان است : مطلب آنقدر واضح و روشن است که به توضیح و تذکر نیاز ندارد
• آن روی ورق را نخوانده است : فقط یک طرف کار را می بیند و بدین خاطر غلط حکم می کند
• آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت : انتظار منفعت ، همچون گذشته حالا بیجاست
• آنقدر بایست تا علف زیر پایت سبز شود : انتظارت بی نتیجه است
• آنقدر سمن هست که یاسمن گم است : شخص او در میان دیگران اهمیت چندانی ندارد ، با وجود این همه خواهنده به او چیزی نمی رسد
• آنقدر مار خورده ، افعی شده : آنقدر مرتکب کار بد و اعمال زشت شده که به آسانی به نیات بد دیگران پی می برد و آن را دفع می کند
• آن که شیران را کند رو مزاج ، احتیاج است احتیاج است احتیاج : نیازمندی ، آدمی را به فروتنی و تملق وا می دارد .
• آواز دهل شنیدن از دور خوش است : بسا چیز یا کس که از دور مهیب و خطیر می نماید ، از نزدیک به دیده حقیر و ناچیز می آید
• آه از نهاد کسی بر آمدن : بسیار غمگین یا پشیمان شدن
• آه در بساط ندارد : مفلس و بینواست
• ابلهی گفت و احمقی باور کرد : گوینده و شنونده هر دو ساده لوح و خوش باور هستند
• اجاره نشین خوش نشین است : مستاجر ، تحمل بدرفتاری همسایگان و خرابی خانه و بدی آب و هوا را نمی کند !
• ادب از که آموختی ؟ از بی ادبان : لقمان را گفتند : ادب از که آموختی ؟ گفت از بی ادبان که هر چه در کار ایشان در نظرم ناپسند آمد ، از آن پرهیز کردم
• ارزان خری ، انبان خری : چیز خوب را ارزان نمی فروشند
• از آب و گل در آمدن : به حد مردان رسیدن
• از آنجا مانده ، از اینجا رانده : از هر دو طرف زیان دیده
• از الف تا یا دانستن : از سر تا ته کاری آگاه بودن
• از این شاخ به آن شاخ پریدن : پراکنده سخن گفتن
• از این گوش می گیرد از آن گوش در می کند : حرف نشنو و بی توجه است
• از بی کفنی زنده است : فقیر و بی چیز است
• از پارو بالا رفتن : وافر و بسیار بودن
• از تو حرکت از خدا برکت : خداوند به آنکه بکوشد روی می دهد
• از چاله در آمد به چاه افتاد : دچار زیان و خطر سخت تری شد
• از خر شیطان پیاده شو : جنگ و فتنه درست نکن
• از دماغ فیل افتاده : بسیار متکبر است
• از دور دل می برد از نزدیک زهره : از دور زیبا و فریبنده است و از نزدیک زشت و ترسناک
• از دوست یک اشارت ، از ما به سر دویدن : آماده اجرای اوامر شما هستیم
• از دیوار راست بالا می رود : بسیار شیطان است
• از سر ما هم زیاد است : بخشش او کافی است
• از سیر تا پیاز چیزی خبر داشتن : از جزئیات چیزی کاملا آگاه بودن
• از شیر مادرت حلال تر : بسیار مباح و روا
• از کوزه همان برون تراود که در اوست : بیش از این نباید از او انتظار داشت ، آنچه در ظاهر است نشان از باطن دارد
• از کیسه خلیفه می بخشد : از مال دیگری عطا می کند
• از گل نازکتر به کسی نگفتن : در نهایت مهربانی و ادب با کسی گفتگو کردن
• از ما اصرار ، از او انکار : هر چه پا فشاری کردیم نپذیرفت
• از ماست که بر ماست : آنچه بر سر آدمی می رود ، نتیجه اعمال خود اوست
• از هول حلیم درون دیگ افتاد : حریص و شتاب زده است
• استخوان خرد کردن : برای تحصیل و دانش رنج و سختی کشیدن
• استخوان لای زخم گذاشتن : کاری را به عمد طول دادن ، بر رنج و محنت کسی افزودن
• اشتها زیر دندان است : به کسی گویند که اظهار بی میلی به خوردن کند ، یعنی اگر کمی بخورید میل زیاد می شود
• اشکش در آستین است : با اندکی ناملایمی می گرید
• اگر به دریا برود ، دریا خشک می شود : نا مبارک و شوم است ( یعنی خیلی بدشانسه )
• اگر دیر آمدم شیر آمدم : هر چند به طول انجامید لیکن به مقصود رسیدم
• اگر دیر گفتی گل گفتی : هرچند پس از دیگران عقیده خود را اظهار کردی لیکن بسیار پسندیده گفتی
• انگشت به دهان ماندن : بسیار متعجب شدن
• انگشت نمای خلق شدن : به بدی مشهور شدن
• ایراد بنی اسرائیلی گرفتن : خرده گیری های بسیار و نابجا کردن
• این به آن در : آنچه عوض دارد گله ندارد ( البته تو کتاب اینطوری نوشته بود منم دست توش نبردم اما معنی این ضرب المثل خودش یه ضرب المثل دیگه اس ولی معنی هر دوتاش یکیه )
• این ره که تو میروی به ترکستان است : راه و روشی که در پیش داری ، عاقبت خوبی ندارد
• این قافله تا به حشر ، لنگ است : هر روز در این کار مشکلی نو ظاهر می شود
• حرف ب
• به باد هم نگو : این راز را سخت پوشیده نگه دار
• با پنبه سر بریدن : با نرمی و لطف به کسی آسیب و ضرر رساندن
• باد آورده را باد می برد : هر چه آسان به دست آید ، آسان هم از دست خواهد رفت
• باد به پشت کسی خوردن : پس از مدتی کاهلی و بیکاری ، شروع کار بر کسی دشوار بودن
• باد در آستین کسی کردن : کسی را با تعریف و تمجید فریفتن
• با دمش گردو می شکند : از پیش آمد حاضر بسیار شاد و خرسند است
• بادنجان بم آفت ندارد : خاطر جمع باش به او آسیبی نمی رسد
• بادنجان دور قاب چین : چاپلوس و متملق
• بار کج به منزل نمی رسد : کار از پایه خراب ، نتیجه ای در بر ندارد
• بازی اشکنک دارد ، سر شکستنک دارد : مثلی است متداول میان اطفال ، برای تسلا به کودکی می گویند که در بازی به او آسیب رسیده است
• با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن : با وجود فقر و بی بضاعتی صورت ظاهر را حفظ می کند
• با شاخ گاو سر را به جنگ انداختن : خود را به مهلکه انداختن
• با طناب پوسیده کسی به چاه رفتن : به واسطه امید و اعتقاد نابجا در بلا گرفتار آمدن
• بالای سیاهی که رنگی نیست : بدتر از این نخواهد شد
• باید گذاشت در کوزه آبش را خورد : این وعده وفا نخواهد داشت
• با یک دست دو هندوانه نمی توان برداشت : به انجام رساندن دو کار خطیر همزمان دشوار است
• با یک گل بهار نمی شود : از یک مورد نتیجه کلی نمی شود گرفت
• ببینیم و تعریف کنیم : در پاسخ آن که ادعا کند چنین و چنان کنم گویند
• بد را باید بد گفت ، خوب را خوب : اگر پیش از این کارهای بدی کرده است ، این یک کارش خوب بوده
• برای کسی بمیر که برای تو تب کند : غم کسی را بخور که بر غم تو اندوهگین شود
• برای همه مادر است برای من زن بابا : با همگان مهربان است و با من بی مهری می کند
• بر یخ نوشتن : قطع امید کردن
• بزک نمیر بهار میاد ، کنبزه با خیار میاد : وفای این وعده بسیار دور است
• بوی حلواش می آید : پیر است و مرگش نزدیک
• به روباه گفتند : شاهدت کیست ؟ گفت : دمم : شاهد مغرض است و با این شهادت به او منفعتی می رسد
• به گمانش علی آباد شهری است : به غلط گمان نیک روزی می برد
• به مرگ می گیرد تا به تب راضی شود : زیاده طلب می کند تا طرف به اندازه کافی تن بدهد
• به نام ما به کام تو : به ظاهر از آن ماست اما نفعش به دیگری می رسد
• یک تیر و دو نشان زدن : از امکانات موجود نهایت بهره را بردن
• بی رگ است : غیور نیست
• حرف پ
• پا تو کفش کسی کردن : در کار دیگری دخالت کردن
• پا در یک کفش کردن : اصرار و پا فشاری کردن
• پارسال دوست ، امسال آشنا : به شوخی به دوست یا آشنایی می گویند که مدتی دراز از او بی خبر بوده اند
• پایت را به اندازه گلیمت دراز کن : زیاده روی نکن
• پایش لب گور است : به خاطر پیری مرگش نزدیک است
• پته اش روی آب افتاد : رسوا شد ، رازش آشکار شد
• پز عالی جیب خالی : با وجود بی بضاعتی خویشتن را چون توانگران می آراید
• پشت پا زدن : با تحقیر ، ترک گفتن
• پشت چشم نازک کردن : ناز کردن
• پشت دستش را داغ کرد : با خود عهد کرد که بار دیگر این کار را نکند
• پشتش باد خورده : پس از مدتی بیکاری ، هنگام شروع به کار ، کاهلی می کند
• پشت و روش معلوم نیست : دو رو و منافق است
• پشم در کلاه نداشتن : در خور بیم و هراس نبودن
• پشه لگدش زده : مریض نیست و از نازک طبعی ، گمان ناتندرستی به خود می برد
• پل خر بگیری : محل امتحان و آزمایش
• پولش از پارو بالا می رود : مال فراوان دارد
• پیراهن عثمان کردن : حقی را وسیله پیشرفت باطلی کردن
• پی نخود سیاه فرستادن : کسی را با ارجاع به کاری ، از سر باز زدن
• حرف ت
• تا تنور گرم است بچسبان : تا اسباب و وسایل هست ، برای رسیدن به مقصود بکوش ، فرصت را غنیمت شمار
• تا گوساله گاو شود ، دل صاحبش آب شود : رسیدن به مقصود ، با سختی و مرارت توأم است
• تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز ها : بیشتر اوقات مشهورات بر حقیقت مبتنی است
• تب تند زود عرقش می آید : دوستی های بی حد و اندازه ، غالبا به سردی یا دشمنی مبدل می شود
• ترحم بر پلنگ تیز دندان ، ستم کاری بود بر گوسفندان : رحم آوردن بر بدان ، ستم است بر نیکان
• تعارف آمد و نیامد داره : با این که گمان می بردید احسان شما را نمی پذیرد ، بر خلاف پذیرفت
• تعارف شاه عبد العظیمی است : به زبان می گوید اما از دل راضی نیست ( منظور همون تعارف اصفهانیه )
• تو را به گور من نمی گذارند : به خاطر گناه من ، تو را عذاب نمی کنند
• توی دعوا حلوا پخش نمی کنند : ستیزه و دعوا غالبا با زد و خورد و سخنان درشت توأم است
• توی دهن شیر می رود : بسیار شجاع و نترس است
• تیر از کمان رفت : وقت تدارک کار گذشت
• تیری به تاریکی انداختن : به گمان و حدس نتیجه و سود ، کاری کردن
• تیشه بر ریشه خود زدن : خود را در معرض خطر نابودی قرار دادن
• حرف ج
• جا تر است و بچه نیست : کار از کار گذشته و چیزی موجود نیست
• جا گرم کردن : در محلی مستقر شدن
• جانا سخن از زبان ما می گویی : گله و شکایت بیجا از من دارید ، من خود به گله کردن از شما اولی هستم
• جان به عزراییل نمی دهد : بسیار خسیس است
• جان پدر ، تو سفره بی نان ندیده ای : هنوز جوانی و قدر مال نمی دانی
• جان کسی را بر لب آوردن : کسی را مدت زیاد در انتظار گذاشتن
• جای سوزن انداختن نیست : بسیار شلوغ است
• جای شکرش باقی است : باید خدا را شکر کرد که از این بدتر نشده است
• جایی نمی خوابد که آب زیرش برود : آن قدر زیرک است که کاری نمی کند تا دچار ضرر و زیان شود
• جگرش برای فلان چیز لک زده است : آرزومند خوردن یا داشتن آن است
• جنگ اول به از صلح آخر : قرار اول کار بهتر از تفاهم پس از دعواست
• جواب دندان شکن : پاسخ به جا و موجه
• جواب های هوی است : درشت گوی ، درشت می شنود
• جوجه را آخر پاییز می شمارند : نتیجه در پایان کار مشخص می شود
• جیبش را تار عنکبوت گرفته است : دیری است که نقدی به جیب ندارد
• حرف چ
• چار دیواری ، اختیاری : آدمی اختیار خانه خود را دارد
• چار میخ کردن : محکم کردن
• چاقو دسته خودش را نمی برد : نزدیکان و دوستان به یکدیگر زیان و آسیب نمی رسانند ( غلط کردی - من از بیگانگان هرگز ننالم :: که با من هرچه کرد آن آشنا کرد )
• چاه کن ته چاه است : ظلم و ستم ، فرجامی جز بدبختی ندارد
• چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی ؟ : در کارها باید آینده نگر و محتاط بود
• چراغ کسی تا صبح نمی سوزد : خوشبختی های این جهانی دایم و پایدار نیست
• چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : بخششی نابجاست
• چشم بازار را در آورده : بسیار بد خرید کرده است
• چشم به راه داشتن : در انتظار کسی بودن
• چشمت روز بد نبیند : آنچه بر ما رفت امید که بر تو نرود
• چشم چشم را نمی بیند : سخت تاریک است
• چشم ما شور بود ؟ : چرا تا ما آمدیم ، شما قصد رفتن کردید ؟
• چشم و چراغ : برگزیده و محبوب ( دید تو سریالا میگن اسد الله خان شما چشم و چراغ خونه اید )
• چشم و دل پاک است : کاملا مورد اطمینان و اعتماد است
• چشم و دل سیر است : بی اعتنا به مال و بلند نظر است
• چشم هایش آلبالو گیلاس می چیند : در اثر بی خوابی ، اشیا را درهم و تار می بیند
• چوب دو سر طلاست : پیش دو طرف دعوی ، منفور و بی آبروست
• چون دخلت نیست ، خرج آهسته تر کن : مخارج و درآمد آدمی باید متناسب باشد
• چون که صد آمد ، نود هم پیش ماست : وقتی به کمال مطلوب رسیدی ، سایر کمالات خود به خود حاصل می شود
• چیزی که عوض دارد گله ندارد : وضع حاصل پی آمد طبیعی کار شماست
• حرف ح
• حاجی ارزانی : به شوخی به گران فروشان می گویند
• حرف حق تلخ است : وقتی کلام حق ، به زیان شنونده باشد آن را بر نمی تابد
• حرف حق نزن ، سرت را می برند : هر راستی را نباید گفت
• حرف خودت را کجا شنیدی ؟ آنجا که حرف مردم را : غیبت کننده که در حضور شما بد دیگران را می گوید ، بدون شک ، از شما هم در حضور دیگران بد خواهد گفت
• حرف مرد یکی است : مرد از گفتار خود بر نمی گردد
• حساب به دینار ، بخشش به خروار : حسابگری با بخشش منافات ندارد
• حساب ، حساب است ، کاکا برادر : دوستی و خویشاوندی را نباید در معامله دخالت داد
• حنایش رنگی ندارد : بر گفته ها و وعده های او حساب نمی توان کرد
• حواله سر خرمن است : این وعده وفا نخواهد داشت
• حرف خ
• خاک برایش خبر نبرد : وقتی بخواهند از مرده ای بد بگویند ، کلام را با این جمله آغاز می کنند
• خاک مرده پاشیده اند : سکوت و خاموشی کامل آنجا حکم فرماست
• خانه قاضی گرد و بسیار است اما شماره دارد : مال زیاد ، بی حساب هم نیست
• خدا از دهنت بشنود : ای کاش چنان شود که تو می گویی !
• خدا از رگ گردن به آدم نزدیک تر است : خدا شاهد ناظر اعمال آدمی است
• خدا این چشم را به آن چشم محتاج نکند : احتیاج و نیاز ، خواری و زبونی می آورد
• خدا به آدم چشم داده : چرا بد انتخاب کرده اید ؟
• خدا به آدم دست داده : کارهای خود را نباید بر عهده ی دیگران گذاشت
• خدا به آدم عقل داده : چرا نسنجیده و ندانسته عمل می کنی ؟
• خدا بزرگ است : هنوز باید امیدوار بود
• خدا به قدر قلب هر کس می دهد : آدم حسود ، غالبا فقیر و بی بضاعت است
• خدا جای حق نشسته : ستمکار به کیفر زشتکاری خویش می رسد
• خدا خر را دید شاخش نداد : موذی و بدجنس است اما وسیله اذیت ندارد
• خدا را بنده نیست : سرکش و یاغی شده
• خدا کس بی کسان است : خداوند دستگیر درویشان و بینوایان است
• خر بیار و باقالی بار کن : در موردی گفته می شود که معرکه و جنجالی بر سر موضوعی بر پا شود
• خرج که از کیسه مهمان بود ، حاتم طایی شدن آسان بود : عطا و بخشش از مال دیگران سهل است
• خرش از پل گذشت : اکنون که کارش با یاری دیگران به انجام رسیده یاری کنندگان را فراموش کرده است
• خرش به گل مانده : ناتوان شد
• خر ما از کرگی دم نداشت : از بیم زیانی بزرگتر از ادعای خسارت پیشین گذشتم
• خروس بی محل : آن که گفتار و کردار نابجا دارد
• خر و گاو را به یک چوب می راند : رعایت مقام و مرتبه را نمی کند
• خط و نشان کشیدن : تهدید کردن
• خلایق هر چه لایق : توفیق مردمان به قدر شایستگی آنهاست ( من مرده ی این ضرب المثلم )
• خواب خرگوشی : کنایه از غفلت است
• خواب دیدن : به طمع افتادن ( شنیدید میگن باز چه خوابی برامون دیدی )
• خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو : چنان باش که همگان هستند تا رسوا نشوی ( این رو من واقعا تجربه کرد ، عجب تجربه تلخی هم بود )
• خوش را به آب و آتش می زند : برای رسیدن به مقصود به هر کاری دست می برد
• خود را به کوچه علی چپ می زند : برای کسب منفعت یا دوری از ضرر و زیان ، تجاهل می کند ( البته از وقتی کوچه علی چپ افتاد تو طرح دیگه این مثل کاربرد نداره )
• خود را به موش مردگی می زند : برای مصلحتی ، خود را به مریضی می زند
• خودم کردم که لعنت بر خودم باد : آنچه بر سرم رفت نتیجه بی تدبیری خودم بود
• خوشی زیر دلش زده : حال که بخت با او موافق است ، قدر نمی داند
• خون نکرده ام : گناه بزرگی مرتکب نشده ام تا سزاوار این کیفر باشم
• خیابان متر می کند : بیکار است ( این مثل ماله 100 سال پیشه الان باید بگی کارت می سوزاند تا معلوم بشه طرف بیکاره )
• حرف د
• دارندگی و برازندگی : ثروتمندان ، در خور شأن خویش زندگی می کنند .
• دایه مهربانتر از مادر : آن که بیش از حد و نابجا محبت می کند .
• درِ باغ سبز نشان دادن : با وعده و وعید ، فریب دادن .
• در پوست نگنجیدن : از رسیدن به آرزویی بسیار شاد بودن .
• در خانه اگر کس است یک حرف بس است : شنونده اگر عاقل باشد ، اشارتی کافی است .
• درِ خانه ات را ببند ، همسایه ات را دزد نکن : مالت را حفظ کن تا گمان دزدی به کس نبری .
• در دروازه را می توان بست ، دهن مردم را نمی توان بست : بهانه به دست خلق نباید داد ، چون مردم از غیبت و سخن چینی پروا ندارند .
• درد کوه را آب می کند : لاغری در بیماری ، شگفت انگیز نیست .
• درزی (خیاط) در کوزه افتاد : مردی درزی ، بر دروازه ی شهر دکان داشت و کوزه ای به دیوار آویخته بود ؛ هر وقت جنازه ای را از شهر بیرون می بردند ، وی سنگی در کوزه می انداخت و هر ماه سنگ ها را می شمرد . بعد از مدتی درزی خود از دنیا رفت . مردی به سراغ او آمد و دکانش را بسته یافت . از همسایه پرسید درزی کجاست ؟ همسایه گفت « درزی در کوزه افتاد » .
• در کار خیر ، حاجت هیچ استخاره نیست : در انجام کار خیر ، تردید نباید کرد .
• در مثل ، مناقشه نیست : در مثلی که آوردم مقصودم شما نبودید .
• دروغ گو کم حافظه است : دروغ گو ، خود ، خویش را رسوا می کند .
• در هفت آسمان یک ستاره ندارد : بسیار درویش و تهیدست است .
• در ، همیشه به یک پاشنه نمی گردد : اوضاع ، همیشه این طور نخواهد بود .
• دست از جان شستن : برای رسیدن به مقصود ، تن به مرگ دادن .
• دست بالای دست بسیار است : بر زیردستان ، ستم روا نیست . قدرتمند تر از شما هم هست .
• دست به دامن کسی شدن : به کسی پناه بردن .
• دست به دست کردن : تعلل و تسامح کردن .
• دست به دهن : بی چیز و نیازمند .
• دست به سرش کرد : با ارجاع کاری او را از سر خود باز کرد .
• دست به عصا راه رفتن : احتیاط کردن .
• دستِ پیش را گرفته است : با آن کخ خود ستمگر است ، حریف مظلوم و ستم دیده را ، جفا کار می خواند .
• دست راستش زیر سر شما باشد : امید است که شما هم به این خوشبختی برسید .
• دست رد به سینه کسی زدن : خواهش و التماس کسی را نپذیرفتن .
• دستش به پشتش نمی رسد : وقتی داخل خانه می شود ، در را نمی بندد .
• دستش به دهنش می رسد : آن قدر استطاعت مالی دارد که نیازمند دیگران نباشد .
• دستِ شکسته وبال گردن : از تحمل بدخلقی خویشاوندان و دستگیری بستگان تهیدست و
بی چیز ، چاره ای نیست .
• دستم بی نمک است : به هر که نیکی می کنم ، در حق من بدی می کند .
• دسته گل به آب دادن : مرتکب کاری ناسزاوار شدن .
• دستی از دور بر آتش داری : از رنج و سختی کار ، کاملا آگاه نیستی .
• دستی که نمی شود برید ، باید بوسید : وقتی بر حریف غلبه نمی توان کرد ، باید تسلیم شد .
• دل به دریا زدن : با وجود خطر و بیم هلاک ، بر کاری مصمم شدن .
• دل به دل راه دارد : دوستی و محبت ، پیوسته دو سویه است .
• دل دادن و قلوه گرفتن : شیفته وار و مشتاقانه با یکدیگر سخن گفتن .
• دل دل کردن : مردد بودن .
• دمش را روی کولش گذاشت : نا امید و شکست خورده ، برگشت .
• دم ، غنیمت است : فرصت را از دست نباید داد .
• دندان تیز کردن : به چیزی طمع بستن .
• دندان گرد بودن : بر کالاهای خود نرخ گران گذاشتن .
• دندانی که درد می کند باید کشید : زن یا دوست بد را باید ترک گفت .
• دنیا دو روز است : از خوشی های دنیا باید بهره برد
• دنیا محل گذر است : باید بدی کنندگان و دشمنان را بخشود .
• دنیا هزار رو دارد : پیش آمدها را باید در نظر گرفت و احتیاط را از دست نداد .
• دو پا داشت ، دو پا هم قرض کرد : به تندی گریخت .
• دو پا در یک کفش کردن : سماجت و پافشاری کردن .
• دود از سر بلند شدن : بسیار و متعجب و متحیر شدن .
• دود از چراغ خوردن : برای تحصیل دانش ، رنج فراوان بردن .
• دودش به چشم خودت می رود : کیفر این کار زشت را خودت خواهی دید .
• دوری و دوستی : رفت و آمدِ زیاد از حد ، به کدورت و دل آزردگی می انجامد .
• دوست آن باشد که گیرد دست دوست ، در پریشان حالی و درماندگی : دوست خوب هنگام سختی و درماندگی همراه آدمی است .
• دوستیِ خاله خرسه : محبت جاهلانه که بر ضرر محبوب منجر شود .
• دو قرت و نیمش باقی است : با وجود این همه محبت و لطف ، باز هم ناسپاسی می کند .
• ده مَرده حلاج است : بسیار زیرک و کاری است .
• دهنش آستر دارد : غذاهای بسیار گرم را به آسانی می خورد .
• دهنش بوی شیر می دهد : هنوز خلق و خوی بچگانه اش باقی است ؛ بچه است .
• دهنش چاک و بست ندارد : راز نکهدار نیست ؛ بی جهت دشنام و ناسزا می گوید .
• دیگی به دیگ می گوید رویت سیاه : خود او صاحب همان عیب است که در دیگران می جوید.
• دیگران کاشتند ، ما خوردیم ؛ ما می کاریم تا دیگران بخورند : آسایش فعلی ما حاصل رنج
گذشتگان است و بالطبع راحتِ آیندگان ، منوط به سعی و خدمت ماست .
• دیوار حاشا بلند است : انکار کردن سهل است .
• دیوار موش دارد ؛ موش هم گوش دارد : گفتن اسرار با آواز بلند ، نشان از بی خردی است .
• دیواری از دیوار ما کوتاه تر ندیده : ما را از همه ضعیف تر دیده ، از این رو به ما ستم روا می دارد .
• حرف ر
• رخت بر بستن : مردن .
• رشته ها پنبه شدن : رنج و تعبی ، باطل و هدر شدن .
• رفتم ثواب کنم ، کباب شدم : در ازای نیکی بدی دیدم .
• رگ خواب کسی را به دست گرفتن : راه نفوذ و تأثیر در کسی یافتن .
• روده بزرگه ، روده کوچکه را خورد : وقتی از گرسنگی بی تاب شوند گویند .
• روی پایش بند نیست : از پیشآمد حاضر ، بسیار شاد و خوشحال است . ( فکر کنم برا خستگی هم میگن )
• ریشش را در آسیا سفید نکرده : آزموده و با تجربه است .
• ریگ در کفش داشتن : مقصود نهانی داشتن .
• حرف ز
• زاغ سیاه کسی را چوب زدن : در کار کسی تجسس کردن .
• زبان سرخ ، سر سبز می دهد بر باد : نسنجیده سخن گفتن ، پشیمانی در بر دارد .
• زبانم مو درآورد : از بس گفتم خسته شدم .
• زمستان را شبی ، پیران را تبی : پیران در زمستان تحمل سرما را ندارند .
• زمستان رفت ، روسیاهی به زغال ماند : با این که یاری و مدد نکرد ، کار چنان که منظور بود انجام گرفت .
• زنگوله ی پای تابوت : طفل خرد سال مرد پیر .
• زیر آب کسی را زدن : کسی را نزد دیگری منفور کردن ، کسی را از کار بر کنار کردن .
• زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن : کسی را با سخن دروغ و چاپلوسی به نخوت و عجب دچار کردن .
• زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن : با حیله و فریب ، کسی را دچار خطر و زیان کردن ، پاپوش درست کردن .
• زیر پای کسی نشستن : کسی را با وعده ها و گفتارهای دروغین ، فریب دادن .
• زیر کاسه ، نیم کاسه ای است : فریب و حیله ای در این کار پنهان است .
• زیره به کرمان بردن : کار عبث و بیهوده کردن .
• حرف س
• سال به سال دریغ از پارسال : هر چه بگذرد ، اوضاع نا بسامان تر است .
• سایه اش را با تیر می زند : سخت با او دشمنی دارد .
• سبیلش را چرب کردن : به او رشوه دادن .
• ستاره سهیل است : زود به زود نمی توان او را دید ، غیبت او طولانی است .
• سراپا گوش بودن : با دقت شنیدن .
• سر به صحرا نهادن : در غم و اندوهی ، چون دیوانگان را بیابان گرفتن .
• سر بیگناه بالای دار نمی رود : بی تقصیری شخص بیگناه ، عاقبت آشکار می شود .
• سر پیری و معرکه گیری : این کار برای شما که سن و سالی دارید شایسته نیست .
• سرِ رشته گم کردن : راه رسیدن به مقصود را از دست دادن .
• سرش از خودش نیست : جوانمرد و بخشنده است .
• سرش برای فلان کار درد می کند : میل و علاقه همیشگی به آن کار دارد .
• سرش برود زبانش نمی رود : سخت حاضر جواب است . ( حامد رو میگه )
• سرش برود شکمش نمی رود : بسیار پرخور و شکموست .
• سرش به سنگ خورد : به خاطر بی تجربگی و خود رأیی ، از کار نتیجه ای نگرفت .
• سر نا را از سر گشادش می زند : کار را از راه و روش معمول آن انجام نمی دهد .
• سر و ته یک کرباس اند : همگی مثل هم هستند .
• سر و گوش آب دادن : آگاهی و اطلاعی اندک حاصل کردن .
• سری از هم سوا هستند : بسیار با هم دوست و مهربان اند .
• سری را که درد نمی کند ، دستمال نمی بندند : بیهوده دنبال دردسر نباید رفت .
• سفره اش همیشه پهن است : اسرار خود و خانواده اش را به طول و تفصیل برای
دیگران شرح می دهد .
• سگ زرد برادر شغال است : در ناجنسی هر دو مثل هم هستند .
• سگ صاحبش را نمی شناسد : ازدحام مردم در آنجا زیاد است .
• سنبه پر زور است : حریف قوی است .
• سنگ روی یخ شدن : پیش دیگران شرمسار شدن .
• سنگ کسی را به سینه زدن : از کسی حمایت و هواداری کردن .
• سنگ مفت ، گنجشک مفت : کاری است که دستمایه نمی خواهد ، شاید نتیجه هم
بدهد .
• سیاه کاسه : خسیس ، بخیل .
• سیب زمینی است : بی رگ است ، غیور نیست .
• سیلی نقد به از حلوای نسیه : نقد اگرچه کمتر ، از نسیه بهتر .
• حرف ش
• شاخ به شاخ کسی گذاشتن : با قوی تر از خود ، مجادله کردن .
• شاخ و شانه کشیدن : تهدید کردن .
• شاهنامه آخرش خوش است : باید در انتظار پایان کار بود .
• شتر دیدی ، ندیدی : آنچه دیدی ، نادیده انگار .
• شتر سواری و دولا دولا : کار مهم و بزرگ را در نهان نمی توان انجام داد .
• شریک دزد و رفیق قافله : آدم دو رو و منافق .
• شش ماهه به دنیا آمده : در کارها زیاد عجله می کند .
• شکمی از عزا در آوردن : بعد از گرسنگی طولانی ، غذایی گوارا خوردن
• شلم شوربا : بی نظم و ترتیب .
• شمشیرش به ابر می رسد : مقتدر و تواناست .
• شنیدن کی بود مانند دیدن : شنیده ها را نباید باور کرد .
• شورش را در آوردن : زیاده روی و از حد گذشتن .
• شیر خشتی مزاج است : با همه کسی می تواند زندگی کند .
• شیر مرغ : چیز نایاب .
• شیره به سر کسی مالیدن : کسی را به ناچیزی خرسند کردن .
• شیری یا روباه : کامروا باز گشته ای یا ناکام ؟
• حرف ص
• صابونش به تن من هم خورده : زیان و آسیبش به من هم رسیده .
• صد تا چاقو بسازد ، یکیش دسته ندارد : پیوسته وعده های دروغ میدهد .
• صد تا مثل تو را لب چشمه میبرد ، تشنه بر می گرداند : بسیار مکار و حیله گر است .
• حرف ط
• طوطی وار : گفتاری بی تعقل .
• طوق بر گردن : مطیع و فرمانبردار .
• حرف ظ
• ظاهر و باطنش یکی است : بی ریا و یکدل است .
• ظلم ، عاقبت ندارد : ستمگر به سزای اعمالش میرسد .
• حرف ع
• عاقبتش مثل عاقبت یزید شده است : در آخر عمر ، بدبخت و سیه روزگار شده .
• عجله کار شیطان است : در کارها باید صبور و محتاط بود .
• عدو شود سبب خیر ، اگر خدا خواهد : با خواست خدا چه بسا که حوادث ناگوار به خیر و صلاح بینجامد .
• عقلش پاره سنگ میبرد : دیوانه است .
• عقل که نیست جان در عذاب است : نادان راه آسان کارها را نمی داند و خود را به سختی می اندازد .
• عقل مردم به چشمشان است : غالب مردم آنچه را که ببینند ، تقلید می کنند .
• حرف ف
• فردا را که دیده است ؟ : دم را غنیمت شمار و خوش باش .
• فردا هم روز خداست : لازم نیست همه کارها را امروز انجام دهید .
• فکر نان کن که خربزه آب است : امور سطحی و کم ارزش را رها کن و به مسائل مهم تر بیندیش .
• فیلش یاد هندوستان کرده : به یاد گذشته ها و خاطراتش افتاده است .
• حرف ق
• قافیه تنگ شدن : کار به تنگنا افتادن .
• قباله کهنه جایی بودن : از ابتدای کار به همه چیز آن آگاه بودن .
• قربان بند کیفتم تا پول داری رفیقتم : وصف حال افرادی است که رفاقتشان به مال و ثروت بسته است .
• قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود : با قناعت و صرفه جویی می توان به عزت و توانگری رسید .
• قلم در کف دشمن است : آنچه می گوید یا می کند مبتنی بر دشمنی است .
• قیمت خون باباش می گوید : خیلی گران می فروشد .
اصطلاحاتِ ادبی :
1 ـ مصراع (مصرَع):در لغت به معنیِ «یک لنگه ی در» و در اصطلاح به کوتاه ترین پاره ی
سخنِ موزون که نیمی از یک بیت است گفته می شود.
مانند : نابرده رنج،گنج میسّر نمی شود / مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد ( سعدی )
مصراع اول مصراع دوم
2 ـ بیت :در لغت ، به معنی «خانه» است و در اصطلاح ،حدّاقل ِ شعر است که از دو
مصراع تشکیل شده باشد.
مانند :
ای نام تو بهترین سر آغاز / بی نامِ تو نامه کی کنم باز ( نظامی )
بیت
3ـ قافیه : به کلماتی می گویند که آهنگ و حرفِ آخرشان یکی باشد و در پایانِ هر
مصراع قرار می گیرند.
کلماتِ قافیه باید آخرین حرف یا حرکتشان یکسان باشد :
ای عقلِ مرا کفایت از تو / جُستن زِ من و هدایت از تو
قافیه قافیه
4 ـ روی : به حرف آخر قافیه،« رَوی» می گویند.
5 ـ ردیف : هر گاه ، یک یا چند کلمه یا عبارت و یا جمله عیناً ، در آخر همه ی اشعار،
پس از قافیه تکرار شده باشد، آن را ردیفمی گویند :
ای عقلِ مرا کفایت از تو / جُستن زِ من و هدایت از تو
ردیف ردیف
آوردنِ ردیف درشعر،اختیاری است؛یعنی، بعضی ازشعرهادارایِ ردیف هستندو
بعضی ها بدونِ ردیف می باشند.در مورد ردیف باید توجّه داشت که کلماتی را
می توان ردیف گرفت که علاوه بر اینکه عیناً مثل هم باشند، باید دارایِ یک معنی
هم باشند در غیر این صورت باید آن ها را قافیه حساب کرد.
به طورِ کلّی، ردیف باید به یک شکل و یک معنی باشد.
جوانی سر از رأی مادر بتافت / دل دردمندش به آذر بتافت
قافیه قافیه
چون سر بتافت در مصراع اوّل به معنیِ سرپیچی کرد و بتافت در مصراعِ دوّم یعنی
سوزاند. پس دو کلمه قافیه هستند و در صورتی که « مادر و آذر» را، قافیه اوّل و
« بتافت» را قافیه دوّم منظور کنیم پس این بیت دارایِ 2 قافیه است که در این صورت
به آن«ذو قافیتین» می گویند.
*ردیف اگر کلماتی به یک شکل و معنی قبل از قافیه تکرار شوند، ردیف نیستند :
نبینی باغبان چون « گُل » بکارد / چه مایه غم خورد تا « گُل » برآید
(بکارد و بر آید ، قافیه اند)
که جایی که دریاست « من » کیستم / گر او هست حقّا که « من » نیستم
(کیستم و نیستم ، قافیه اند)
از ظُلمتِ خود رهایی ام ده / با نورِ خود آشنایی ام ده
قافیه ردیف قافیه ردیف
قالب هایِ شعری :
قالب:شکلی است که قافیه به شعرمی دهد و بر اساسِ این نامگذاری،شعردارایِ
قالب هایِ گوناگون می شود.مانند :
1 ـ مثنوی(دوگانی):شعری است که هر بیتِ آن،دو مصراعِ هم قافیه دارد.
به عبارت دیگر،هر بیت قافیه ای جداگانه دارد و مصراع های آن، دو به دو هم قافیه اند.
تعداد بیت های قالب مثنوی را ،حداقل دو بیت دانسته اند و حداکثری برای آن قایل نشده اند
و به جهتِ این که تنها قالب شعری است که مصراع هایش دو به دو هم قافیه اند«دوگانه»
هم نامیده می شود.
خاص زبان فارسی است واز قدیمی ترین قالب های شعری است.
*مناسب ترین قالب برای بیان داستان ها و مطالب طولانی است .
از نظر موضوع به 4 دسته تقسیم می شوند :
1 ـ حماسی و تاریخی ؛مانند :شاهنامه ی فردوسی ، اسکندر نامه ی نظامی گنجه ای
2 ـ اخلاقی و تعلیمی ؛ مانند : بوستان سعدی
3 ـ عاشقانه و بزمی ؛ مانند : خسرو و شیرین ،لیلی و مجنون نظامی ، ویس و رامین از
فخر الدین اسعد گرگانی
4 ـ عارفانه ؛ مانند : حدیقه ی سنایی ،مثنوی معنوی مولوی ،منطق الطیر عطار نیشابوری
[ نمونه ای از ابیات « سعدی شیرازی » در قالب مثنوی از کتاب بوستان سعدی ]
شبی یاد دارم که چشمم نخفت / شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست / تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من /برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر میرود / چو فرهادم آتش به سر میرود
که ای مدعی عشق کار تو نیست / که نه صبر داری نه یارای ایست
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت / مرا بین که از پای تا سر بسوخت
نرفته ز شب همچنان بهرهای / که ناگه بکشتش پری چهرهای
همه شب در این گفت و گو بود شمع / به دیدار او وقت اصحاب ، جمع
ره این است اگر خواهی آموختن / به کشتن فرج یابی از سوختن
اگر عاشقی سر مشوی از مرض / چو سعدی فرو شوی دست از غرض
به دریا مرو گفتمت زینهار / وگر میروی تن به طوفان سپار
شکل قالب مثنوی :
ـــــــــــــــــــــــــــــــ * ـــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــ × ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ×
ــــــــــــــــــــــــــــــــ = ـــــــــــــــــــــــــــــــــ =
ــــــــــــــــــــــــــــــــ ÷ ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ÷
*شاعرانی که در آثارشان،بیش تر از این قالب شعری استفاده کرده اند:
فردوسی،اسدی توسی ، نظامی ، عطّار، سنایی ، سعدی،مولوی، جامی،پروین اعتصامی،
حمیدی شیرازی ،شهریار و ...
2 ـ قطعه :در لغت به معنی پاره ای از هر چیزی است و دراصطلاح شعری است
که مصراع دوّم همه ی بیت ها، هم قافیه اند، به عبارتی دیگر، به جای قافیه بودن
مصراع ها،بیت ها با هم قافیه اند.نام گذاری قطعه به این سبب است که گویا ،
پاره ای از میان یک قصیده است.موضوع قطعه :پند و اندرز،مسائل اخلاقی و
اجتماعی و تعلیمی،حکایت،شکایت، مدح،هَجو،تقاضا و ...
حدّاقل بیت های قطعه ،دو بیت است؛ امّا حدّاکثر آن مشخص نشده است؛
گاهی 15 بیت و گاهی 18 بیت
پیدایش قطعه به آغاز شعر فارسی باز می گردد ؛زیرا در شعرِ «رودکی سمرقندی »
قطعات زیبایی دیده می شود.
[ نمونه ای از قطعه ی معروف « سعدی شیرازی » ]
گِلی خوش بوی در حمّام روزی / رسید از دستِ مَخدومی به دستم
بِدو گفتم که مُشکی یا عبیری ؟ / که از بویِ دلاویزِ تو مَستم
بِگفتا من گِلی ناچیز بودم / ولیکن مدّتی با گُل نشستم
کمالِ هم نشین در من اثر کرد / وگرنه من همان خاکم که هستم
شکل قالب قطعه :
ــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
قطعه سُرایان معروف در زبان فارسی :
اَنوری(قرن ششم)،ابن یمین (قرن هشتم)،پروین اعتصامی(قرن چهاردهم)،سعدی شیرازی،
هاتف اصفهانی و ....
3 ـ قصیده:به معنی مقصود و در اصطلاح به معنیِ « توجّه کردن به کسی یا چیزی»
است.مهمترین قالب شعری است که در آن مصراعِ اوّل از بیتِ اوّل با تمامِ مصراع های
زوج هم قافیه اند.
* قصیده اوّلین قالبِ شعری است که از نیمه ی قرن سوم هجری در ادبیّات به تقلید
از شعر عربی پدید آمد.
* قصیده از جهتِ قرار گرفتنِ قافیه ها ، شبیه به غزل است.تعدادِ ابیاتِ قصیده معمولاً
از 15 بیت بیشتر است.
موضوعِ قصیده :درباره ی ستایش،نکوهش ،تهنیّت،تعزیت ،شُکر و شکایت ،پند و حکمت،
وصف طبیعت،بیانِ مسائلِ اخلاقی واجتماعی و عرفانی است.
شکل قالب قصیده :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ * ــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
*شاعرانی که در آثارشان،بیش تر از این قالب شعری استفاده کرده اند:
رودکی،فرّخی سیستانی،منوچهری،ناصرخسرو،مسعود سعد سلمان، اَنوَری ،خاقانی ،
سعدی ، ملک الشُعَرای بهار، امیری فیروزکوهی،مهرداد اوستا.
4 ـ غزل : در لغت به معنی حدیث عشق و عاشقی گفتن است و در این نوع از شعر،
مصراعِ اوّل از بیتِ اوّل با تمامِ مصراع های زوج هم قافیه اند و از این جهت کاملاً
شبیه قصیده است.غزل در قرنِ 6 هجری رواج یافت. موضوع و محتوای غزل در آغاز
عاشقانه است یعنی شاعر در آن از عشقِ خود به معشوق سخن می گوید،امّا با
ظهورِ« سنایی» شاعر عارف قرن ششم،معشوق زمینی ِغزل جایِ خود را به
معشوقِ آسمانی می دهد و غزلِ عارفانه پدید می آید.
[ نمونه ای از غزلِ « حافظ شیرازی » ]
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت /گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم / یا رب مَباد کس را مَخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس / گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا / سرها بُریده بینی بی جرم و بی جنایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود / از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود / زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم / یک ساعتم بگنجان در سایه ی عنایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ / قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
موضوع و محتوایِ غزل،معمولاً بیانِ عواطف و احساسات ،فِراق و جدایی ، عشق ،
عرفان و گفت و گو از روزگارِ جوانی است.
*** تفاوت غزل و قصیده :
1 ـ در تعداد ابیات: [تعداد ابیات در غزل کمتر از 15 بیت است ولی قصیده بیش تر از
15 بیت است]
2 ـ در موضوع و محتوا :[ موضوع غزل،عشق و عرفان و عواطف و احساسات است
ولی قصیده بیش تر مدح و توصیف است.]
*برای اوّلین بار« حکیم سنایی غزنوی» موضوعاتِ عرفانی را در قالب ِ« غزل»
مطرح کرد و بعد از او ،مولوی، غزل ِ عارفانه را،به اوج رساند. سعدی نیز غزلِ عاشقانه
را به اوج رساند و سرانجام حافظ شیرازی ، غزل عاشقانه و عارفانه را با همدیگر به
اوج رساند.
از انقلابِ مشروطه به بعد، غزل جنبه ی اجتماعی و سیاسی نیز به خود گرفت و
شاعرانی مانند چون فرّخی یزدی و ... به سرودن غزلِ اجتماعی پرداختند.
به طورِ کلی موضوعاتِ غزل :
عاشقانه ( مانند غزلیّات سعدی )
عارفانه (مانند غزلیّات سنایی و مولوی )
عارفانه و عاشقانه ( مانند غزلیّات حافظ )
اجتماعی و سیاسی (مانند غزلیّات فرّخی یزدی )
شکل قالب غزل :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ * ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *
* شاعرانی که در آثارشان،بیش تر از این قالب شعری استفاده کرده اند:
مولوی،سعدی،حافظ،صائب تبریزی،فرخی یزدی،محمد حسین شهریار و...
5 ـ دو بیتی : شعری است که از دو بیت تشکیل شده که گاه مصراع سوّم آن قافیه ندارد.
*درون مایه و موضوع دوبیتی:عاشقانه وعارفانه
*رایج ترین قالب در میان روستاییان است. دو بیتی را در فارسی،ترانه می گویند.
نمونه هایی از شعرهای « باباطاهر» که در قالب دوبیتی سروده شده است :
یکی درد و یکی درمان پسندد / یکی وصل و هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران / پسندم آنچه را جانان پسندد
شکل قالب دوبیتی :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ * ــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــ *
*شاعرانی که در آثارشان،بیش تر از این قالب شعری استفاده کرده اند:
باباطاهر(شاعر عارف قرن 5)،فائز دشتستانی(شاعر عهد قاجار)
6 ـ رباعی: شعری است چهارمصراعی که مصراع سوّم آن معمولاً قافیه ندارد.
در واقع مصراع« اوّل،دوّم وچهارم» هم قافیه اند و مصراع سوّم در شعر برخی از دوره ها
بی قافیه است.
پیام اصلی شاعر،معمولاً در مصراع آخر می آید و سه مصراع دیگر مقدّمه ی سخن شاعر
است.
درون مایه و موضوع رباعی:عاشقانه و عارفانه یا فلسفی است.
رباعی،مناسب ترین قالب برای ثبت لحظه های کوتاه شاعرانه است.
نمونه هایی از شعرهایی که در قالب رباعی سروده شده است :
هنگام سپیده دَم مرغِ سحری / دانی که چرا همی کند نوحه گری ؟
یعنی که نمودند در آیینه ی صبح / کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری (خیّام نیشابوری)
تفاوت دوبیتی و رباعی :
دوبیتی با یک « هجای کوتاه » و رباعی با یک « هجای بلند » آغاز می شود.
شکل قالب رباعی :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ * ــــــــــــــــــــــــــــــــ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــ *
*شاعرانی که درآثارشان،بیش تر از این قالب شعری استفاده کرده اند:
خیّام(قرن 5)،عطّار (قرن 6)،مولوی (قرن 7)،بابا افضل کاشانی
« نکته های درس املای فارسی» :
1ـ کلمات هم خانواده : واژه هایِ هم ریشه که با هم ارتباطِ معنایی دارند وعربی
هستند،واژه هایِ هم خانواده می گویند. در هم خانواده سه حرفِ اصلی کلمه باید
به ترتیب در کلماتِ دیگر تکرار شوند تا بتوانند با یکدیگر هم خانواده باشند.
مثلاً کامل دارایِ سه حرفِ «ک م ل » استو می تواند با« تکمیل» هم خانواده باشد
اما با « کلام » و« کلمه » هم خانوادهنیست چون سه حرفِ اصلی این کلمات
« ک ل م» است و ترتیبِ این کلمات بایکدیگر متفاوت است.
کلماتِ زیر به همراهِ هم خانواده هایشان را ، به خاطر بسپارید:
عُلوم: عالِم، عِلم، مُعَلِّم،عُلَما،تَعلیم،تَعَلُّم ، معلوم و...
قادِر : مَقدور، قدرت ، قَدَر ، قَدّار ، قَدر، قَدیر و...
مسلمان: اسلام، تسلیم،مُسلِم، سلام،سالم، سلیم ،سلامت و ...
ظالِم : ظُلم ، مَظالِم ، مَظلوم ، ظُلُمات، ظُلمَت و ...
مسائل : مسئله ، سؤال ، سائِل و...
شُغل : شاغِل ، مَشغول ، مَشاغِل ،اشتغال،مشغله، اشغال و ...
شاهد : شهید ،شُهدا ، مشهد و ...
حُضور : حاضِر ، مَحضَر ، حُضّار و...
طالِب : مطلوب، مَطلب ، طَلَب و...
ظاهِر : تظاهُر، مُتَظاهر،مَظاهر، ظَواهِر، مَظهَر،ظُهور و...
نَصر : نُصرَت ، ناصِر ، مَنصور، نصیر و ...
اَعمال: عَمَل،عامِل،عامِلان و...
جاهِل : جَهل ،مَجهول ، جِهالت و...
مُتَعال : تَعالی ، مُتَعالی، عالی ، اعلا ،علیا و...
مَخلوق : خَلق ،خالِق ، خِلقَت، خَلایِق و...
جَماعَت : جُمعه،جامِع ،اجتماع،جمیع،مجتمع،جوامع و...
مُناظِره : مَنظَر ،نِظاره ، مَنظور ، ناظِر و...
نسخ : مَنسوخ ،ناسخ و ...
فهم : مفاهیم ،مفهوم ، فهیم و ...
* در فعل ها ، بن فعل ،چه بن ماضی و چه بن مضارع می تواند به عنوان
هم خانواده به کار رود.مانند :
ـ روان : رفتار ، روش ، رفته ، رونده و...
ـ دیدار : بینا ، بینش ، دیده ، دیده بان ، بیننده و ...
2ـ مترادف (هم معنی ) : به کلماتی می گویند که از نظرِ نوشتن وخواندن با هم
فرق دارند، امّا از نظرِ معنی با هم مشترک هستند؛ بعضی از کلمات دو یا چند
مترادف دارند.
مانند:
تاریکی = ظُلمت جَمال = زیبایی، قشنگی علم = دانش
پارسا = پرهیزگار مُتَعالی = بلند مرتبه نور = روشنایی
تلاش = کوشش، سَعی، جَهد عُطوفَت = مهربانی ، دلسوزی
آوا = صِدا مُراد = خواسته ، آرزو خانه = سَرا
مَعاش =خرجِ زندگی ، کفافِ زندگی غوغا = هَیاهو
عزَّت = بزرگی ، جَلال جامِه = لباس ناراحت = غمگین، اَفسُرده،دل تنگ
عِیب = عار غُرور = خودپَسَندی غم = اندوه
مَعصیت =گناه ، سرکشی، عُصیان بُزرگی = جَلال
پنهان = نَهان، غِیب تند = سریع طَریقَت = شیوه ، رَوِش ، راه ،طَریق
پیدا = آشکار زندگی = حیات عمل = کار
غَرّه = مَغرور نَصیحَت = پَند ذوق = شوق
رایگان = مُفت ، مَجانی شاد =خوش حال، سُرور
مُصِر = اِصرار کننده ، پافشاری کننده ، سِماجَت کننده
صَبر= بُردباری،شَکیبایی ،صَبور مَشَقَّت = سختی ، دُشواری ، رنج ، تَعب
سعادَت = خوشبختی ، نیک بختی
3ـ کلمه های ِدو تَلَفُّظی:برخی از واژه ها در زبانِ فارسی به دو صورت تَلَفُّظ
می شود که هردو تَلَفُّظ،صَحیح می باشدبه این گونه واژه ها، کلمه هایِ دو تَلَفُّظی
می گویند.
مانند :
باغِبان و باغبان / استُوار و استوار / مهرَبان و مهربان / مُستَمَندو مُستمند /
آسِمان و آسمان / پاسِبان و پاسبان / آشِکار و آشکار/ روزِگار و روزگار/
4 ـ معادل کلمات : در زبانِ فارسی برخی از کلمات از زبان های دیگر وارِدِ زبان
فارسی شده است و در کشورِ ما نَهادی وجود دارد به نامِ «فرهنگستانِ زبان و
ادبیّاتِ فارسی» که برایِ آن کلمات،مُعادِل هایی را پیشنهاد می کند تا آن کلمات
را به جای کلمات بیگانه استفاده کنیم.
برخی از کلمات به همراهِ مُعادِلِ فارسی آن :
سایت : پایگاه اس ام اس(sms) : پَیامَک
اُتومُبیل : خودرو کوپِن : کالابرگ
ایمِیل : رایانامه، نامه ی اِلِکترونیکی فاکس : دورنگار، نَمابَر
کامپیوتِر : رایانه سوبسید : یارانه
پاراگراف : بند کاما : ویرگول آدرس : نشانی
سایت : پایگاهترمینال : پایانه کاناپه : نیمکت
پیتزا : کش لقمه هلی کوپتر : بالگرد
5 ـ نشانه هایِ اختصاری : گاهی برایِ نوشتن برخی از عبارت ها و جملات،
از حروفی که مختصرِ آن کلمات است استفاده می شود که به آن حروف،
نشانه های اختصاری می گویند. مانند:
ـ « ص » صلوات الله عَلَیه : [ درود و صلواتِ خدا بر او باد. ]
ـ « رض» رضی الله عنه : [ خداوند از او راضی و خشنود باد ]
ـ « س » سلام الله علیه ( یا علیها) : [ درودِ خداوند بر او (زن ) باد ] این نشانه
برای معصوم (زن) به کار می رود.
ـ « ره » رحمه الله علیه : [ رحمتِ خداوند بر او باد ]
ـ « ع » علیه السّلام : [ بر او درود باد]
« م » : میلادی « هـ . ش » سالِ هجری شمسی
«ع » علیه السّلام « ق.م » قبل از میلاد
« ره » رحمه الله علیه
« س » سلام الله علیه ( یا علیها)« هـ . ق » سالِ هجری قمری
« رض» رضی الله عنه
« عج » عجل الله تعالی فرجه
6 ـ پسوندِ « ـَ ک » و انواع آن :یکی از پسوند های معروفی که به اسم می چسبد
و واژه ی غیرساده می سازد،پسوندِ« ـَ ک» است که مفهوم هایِ مختلفی را در
کلمه به وجود می آورد.
انواعِ ـَ ک در زبان فارسی :
1 ـ نشانه ی تصغیر : مفهومِ کوچکی و خُردی را می رساند .
مانند : بامَک ( بام + ـَ ک ) به معنیِ (بامِ کوچک )
2 ـ نشانه ی ترحّم و دلسوزی: مفهومِ دلسوزی را دربر دارد.
مانند: طفلَک (طفل+ ـَ ک) به معنیِ(طفلِ ترحُّم انگیز)
3 ـ نشانه ی شباهت :مفهومِ شباهت به چیزی را ،نشان می دهد.
مانند: پشمَک (پشم+ ـَ ک)به معنیِ (نوعی به شکلِ الیاف پشم )
4ـ نشانه ی حالت : مفهومِ حالت وچگونگی را، بیان می کند.
مانند: نرمَک(نرم + ـَ ک)به معنیِ(به صورتِ نرم)
5 ـ نشانه ی تحقیر و توهین : مفهومِ توهین را با خود دارد.
مانند:مردَک (مرد+ ـَ ک)به معنیِ(مردپَست وفرومایه)
* مثال هایی برایِ پسوندِ تصغیر ( کوچکی):
شاخَک (شاخ + ـَ ک ) = شاخه ی کوچک
اتاقَک ( اتاق + ـَ ک ) = اتاقِ کوچک
بامَک ( بام + ـَ ک ) = بامِ کوچک
داستانَک ( داستان + ـَ ک ) = داستانِ کوچک
شهرَک ( شهر+ ـَ ک ) = شهرِ کوچک
مُرغَک ( مرغ + ـَ ک ) = مرغِ کوچک
پایَک ( پای + ـَ ک ) = پایِ کوچک
کمانَک (کمان + ـَ ک ) = کمانِ کوچک
زاغَک ( زاغ + ـَ ک ) = زاغِ کوچک
پیامَک ( پیام + ـَ ک ) = پیامِ کوچک
7 ـ کلماتِ مُخَفَّف : شاعِر گاه کلمه ها را به شکلِ کوتاه شده یا « مُخَفَّف » در
شعر می آورد، گاهی نیز به خاطِر وزنِ شعر مجبوراست که کلمه ها را مُخَفَّف
کند.
کلماتِ زیر به همراهِ مُخَفَّفِ آن آمده است :
گر = اگر ار = اگر سَحرگَهان = سَحرگاهان
بُرون = بیرون سِپَه = سِپاه زِ = از
بِه = بهتر کِه = کوچک تر
8ـ کلمات چند شکلی:در زبان فارسی کلمه هایی وجود داردکه چند شکل شبیه
به هم دارندو از آن ها در موقعیّت های مختلف استفاده می شود:
هوشیار: هشیار آینه : آیینه پرهیزکار : پرهیزگار
اِفریقا : آفریقا پیامبر : پیغامبر جارو : جاروب
جاودان :جاودانه،جاویدان سپید : سفید
9ـ کلمات هم آوا (مُتَشابه) : به کلماتی می گویند که به یک صورت تلفّظ و خوانده
می شوند،امّا شکلِ نوشتاری آن ها و در نتیجه معنایِ آن ها متفاوت است.
(به طورِ خلاصه،کلمات هم آوا ، به کلماتی می گویندکه تلفّظ آن ها یکی است ولی
املا و معنایِ آن ها با هم فرق دارد.)
مانند :
خار : تیغه هایِ همراهِ گُل خوار : ذِلَّت : پَستی ، ذلیل
صَفَر : نامِ ماهِ دوّمِ قَمَری سَفَر : از جایی به جایِ دیگر رفتن ، مُسافرت
اَساس : بنیاد ، پایه اَثاث : لوازمِ خانه
حَیات : زندگی حَیاط : مُحَوَّطه ی گوشه یِ خانه
خاست : بلند شد خواست:طَلَب کردن،خواستن
خان : مرد بزرگ ، سرا خوان : سُفره
خرد : کوچک خورد : میل کردن
خویش : خود ، فامیل خیش : گاو آهن
رازی : اهلِ ری راضی : خشنود
اَمَل : آرزو عَمَل : کار
ثواب : پاداش ،اَجر صَواب : صَحیح ، دُرُست
صَبا : نامِ بادی که از شرق می وَزَد.
سَبا : نامِ سرزمینی در یَمَن در داستانِ حضرتسُلیمان (ع)
خویش : خود خویش : فامیل
پرتقال : یک نوع میوه پرتغال : نامِ کشوری در اروپا
اَرز : واحدِ پولِ خارجی اَرض : ز مین عَرض : پهنا
10ـ تَضاد ( طِباق ،مُتَّضاد ، مُخالف ) : دو کلمه از نظر معنی،مُخالف همدیگر باشند.
نادانی ≠ دانایی دُرُشت ≠ ریز استوار ≠ سُست
آزادی ≠ اِسارَت کوچک≠ بزرگ فَقر ≠ ثِروَت
لذّت ≠ تَنَفُّر، ناخوشی شادی≠ غم روز ≠ شب
خنده ≠ گریه دانا ≠ نادان غَمناک ≠ خوشحال، شاد
زِنده ≠ مُرده خالص ≠ ناخالص جَهل ≠ عِلم ،دانش
نِفرَت ≠ عِشق زیبا ≠ زشت خار≠ گُل
نَشیب ≠ فَراز نافرمانی≠ اطاعت لَیل ≠ نَهار
در ≠ دیوار خُفتِه ≠ بیدار کافر ≠ مسلمان، غیرمسلمان
11 ـ «معنای واژه با تشدید و بدون تشدید» در زبان فارسی،برخی از واژه ها،شکل
نوشتاری یکسانی دارند امّا درتلفّظ ومعنا با یکدیگر متفاوت اند.
(در واقع برخی از کلمه ها تنها با گرفتن تشدید معنی و تلفّظ شان تغییر می کند.)
آن چه باعث تشخیص تفاوت بین این کلمه هامی شود،کاربرد این واژه ها در جمله است.
نشانه ی دیگری که در تشخیص درست آن ها به ما کمک می کند،وجود نشانه ی
«تشدید» است.
مُقدّم : گرامی داشتن ـ برتر بودن مَقدَم : قدم گذاشتن
قوت : وعده ی غذایی قُوَّت : نیرو ـ توان
مُسلِم : مُسلمان مُسَلَّم : قطعاً ـ حتمی
مَسکَن : خانه ـ منزل مُسَکِّن : آرام بخش
مُعین : کمک ـ یاری ـ فریاد رَس مُعَیَّن : مشخّص ـ تعیین شده
مُبین : آشکار مبیّن : بیان شده
12 ـ کلمات هم نویسه : کلماتی که دارایِ املایِ یکسانی هستند ولی از لحاظِ تلفّظ
ومعنی هیچ ارتباطی با هم ندارند.
مانند :
حُسن : خوبی حَسَن : نیکو
قَمَری : منظور ماهِ قمری قُمری : نوعی پرنده
شُکر: سپاس گذاری ، تشکّر شِکَر : شکرِ خوراکی
کِرم : نوعی حیوان کَرَم : بخشش ، بزرگواری
آرایه های ادبی :
1 ـ تشخیص (آدم نِمایی ـ جان بخشی به اَشیاء ـ شَخصیّت بخشی ) :
نسبت دادن اعمالِ انسانی به غیرِ انسان را تشخیص می گویند.
مثال :
اَبر از شوقِ کِه می خَندد بدین سان قاه قاه : در این مصراع آرایه ی تشخیص
وجود دارد (عَمَلِ خندیدن که مُتُعَلِّق به انسان است را به « اَبر» نسبت داده است.)
2ـ واج آرایی (نغمه ی حروف): هر گاه یک حرف چندین بار برای تاًکید تکرار شود.
مثال :
ـ جان بی جمال جانان میل جهان ندارد /هر کس که این ندارد حَقّا که آن ندارد
(واج آرایی با تکرار صامت « ج» )
ـ رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار / دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
(واج آرایی با تکرار صامت « س» )
3ـ تکرار : هر گاه یک یا چند کلمه بیش از دو بار در شعر یا نثر بیاید به طوری که بر
زیبایی سخن یا شعر بیفزاید.
مثال :
ـ از دَر دَر آمدی و من اَز خود به دَر شُدم / گویی کَزین جَهان به جَهان دِگر شدم
( تکرار واژه ی « در» و « جهان» )
4ـ تَضاد ( طِباق ، مُتَّضاد ، مُخالف ) : دو کلمه از نظر معنی، مُخالف همدیگر باشند.
مثال :
ـ شاه وگدا به دیده دریادلان یکیست / پوشیده است پست وبلند زمین درآب
5 ـ مُراعات النظیر(شبکه ی معنایی ـ تَناسب ـ زنجیره معنایی):
آوردن چند کلمه از یک مجموعه است که با هم تناسب دارند این تناسب می تواند
از نظر جنس، نوع ، مکان، زمان ـ همراهی و... باشد.
مثال :
ابر و باد ومَه و خورشید وفَلَک در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غِفلت نخوری (سعدی)
در این بیت از سعدی واژه های ابر ، باد ، مَه ، خورشید و فَلَک همه از یک مجموعه هستند.
مثالی دیگر :
اَرغَوان جامِ عقیقی به سَمَن خواهد داد/چَشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد(حافظ)
در این بیت از حافظ واژه های اَرغَوان ، عَقیق ، سَمَن ، نرگس ، شقایق همه اسم گُل
هستند.
6 ـ ضَربُ المَثَل ( تَمثیل ) : سُخَنی که در میان عُموم مردم معروف شده و در بَردارنده ی
نکته یا لطیفه یا پندی باشد .
(درباره ی نیکی کردن):
تو نیکی می کُن و دَر دِجله اَنداز / که ایزَد دَربیابانَت دَهَد باز
(درباره ی دوستی):
دوست آن باشد که گیرَد دست دوست / دَر پریشان حالی ودَرماندِگی (سعدی )
(درباره ی امیدواری) :
دَر نااُمیدی بَسی اُمید است / پایانِ شَبِ سیه سِپید است (نظامی گنجَوی )
(درباره ی نداشتنِ غرور):
آینه چون نقشِ تو بنمود راست /خودشِکن آینه شِکستن خَطاست (نظامی گنجَوی)
(درباره ی کار بیهوده کردن):
(زیره به کرمان می برد چُغُندَر به هَرات)
(آب در هاوَن کوبیدَن)
(درباره ی صبر و بردباری داشتن):
گر صبر کُنی زِ غوره حَلوا سازی
یا « صبر و ظَفَر هر دو دوستانِ قدیم اند / بر اثرِ صبر نوبتِ ظَفَر آیَد »
7ـ تشبیه : مانند کردنِ چیزی است به چیزِ دیگر ( هر تشبیه دارای 4 رُکن است)
1ـ رُکن اوّل ( مُشَبّه): کلمه ای است که قَصدِ تَشبیه کردنِ آن را داریم.
2ـ رُکن دوّم( مُشَبّه بِه):همان چیزی یا کسی است که مشبه ،به آن تشبیه می شود،
در واقع همان تشبیه ماست.
3ـ رُکن سوّم(وَجهِ شَبَه):ویژگی مشترک میان مُشَبّه و مُشَبّه بِه است که به آن
وجهِ شَبَه می گویند.
4ـ رُکن چهارم(اَداتِ تَشبیه):کلمه ای است که مُشَبّه و مُشَبّه بِه را به هم پیوند
می دهد.مانند:[مثل، همچون، چون، همانندِ،مانندِ، بِسانِ ، چو ،... ]
مثال:
« مادَر همانند آب روانی ، پاک و زُلال است »
مُشَبَّه اَداتِ تَشبیه مُشَبَّه بِه وَجه شَبَه
8 ـ کِنایه :در لُغَت به معنی پوشیده سُخَن گفتن است و هر گاه عِبارت یا جُمله
ترکیبی دردو مَعنایِ دور و نزدیک به کار رَوَد به گونه ای که ذهنِ ما را از مَعنایِ
نزدیک پی به معنایِ دورِ آن بِبَرَد این آرایه ایجاد می شود،بسیاری از تکیه کلام های
روزانه و ضرب المثل ها نوعی کنایه هستند.
(بیش تر کنایه ها ریشه ی فعلی هستند.)مثال :
ـ فلانی دَهانش بوی شیر می دهد ( بچّه بودن یا هنوز کودک هستی )
ـ دم به تَله ندادن ( گیر نیفتادن )
ـ پا توی کفش کسی نکردن ( دخالت در کار کسی )
ـ آب غوره نگیر ( گریه نکن )
ـ پنبه را از گوشت در بیاور ( خوب گوش کن )
ـ پشتِ پا زدن ( ترک کردن )
ـ از کوره در رفتن ( عصبانی شدن )
ـ آستین بالا زدن ( آماده شدن )
ـ شکستنی است ( با احتیاط حمل شود )
ـ چهره بگشادن ( شاد شدن )
9ـ مبالغه ( اغراق- غلو ): آن است که در توصیف،مدح یا ذم یک شخص یا یک صحنه
زیاده روی کنیم. زیاده روی در میان حالت و صفتی است به گونه ای که بسیار بزرگتر
یا بسیار کوچکتر از آن چه که هست نشان داده شود وپذیرفتن آن از نظر عقل وعادت،
محال یا بسیار بعید باشد.
1-زسم ستوران درآن پهن دشت/زمین شد شش و آسمان گشت هشت (فردوسی)
مقصود شاعر این است که از شدت سم کوفتن اسبان وکثرت سوارکاران یک طبقه از
هفت طبقه ی زمین،به صورت گرد به آسمان رفت ودرنتیجه زمین شش طبقه شد و
آسمان هشت طبقه شد.
2 ـ خروشید و جوشید و بَرکَند خاک / ز سُمّش زمین شد همه چاک چاک
3- شودکوه آهن چو دریای آب/اگر بشنود نام افراسیاب
4- آه سعدی اثر کند درسنگ / نکند در تو سنگدل تاثیر
5- به مرگ سیاوش سیه پوشد آب / کند زار نفرین بر افراسیاب
6- هر وقت باران می بارد با خود می گویم،لابد دل آسمان برایت تنگ شده است.
تو ای زیباترین تابلوی آفرینش! شانه هایت تکیه گاه همیشگی من است.
چشمانت چراغ شب هایم. بهترین موسیقی زندگیم تپش قلب توست.
10 ـ تخلّص : به اسم شاعر ، تخلّص می گویند که معمولاً در بیت آخر یا یک بیت
مانده به آخر می آید.
مثال :
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/ عشق محمد بس است و آل محمد
(سعدی: تخلّص)
دستور زبان فارسی:
جمله : کلمه یا مجموعه ای از کلمات است که پیامی را از یک شخص به دیگران
می رساند.
جمله از نظر پیام و مفهوم یا شیوه ی بیان :
1 ـ خبری : خبری را به ما می رساند. (علامت این نوع جمله ( .) می باشد.)
2 ـ امری : کاری را درخواست می کند. (علامت این نوع جمله ( . ) می باشد.)
3 ـ پرسشی : سؤالی را مطرح می کند. (علامت این نوع جمله ( ؟ ) می باشد.)
4 ـ عاطفی : یکی از عواطف انسان مانند: تعجّب،تأسف،آرزو،دعا،نفرین و ... را بیان
می کند.(علامت این نوع جمله ( ! ) می باشد.)
* جمله هایی که بوسیله ی آن ها برای کسی دعا می کنیم،« جمله ی دعایی »
نامیده می شوند.فعل این نوع جملات معمولاً « باد ـ مباد ـ مبادا ـ بادا »می باشد و
این جملات جزء «جملات عاطفی » محسوب می شوند.
در زبانِ فارسی جمله دارایِ دو قسمتِ اصلی است :
1ـ نهاد 2 ـ گُزاره
1 ـ نهاد :کلمه یا گروهی از کلمه هاست که درباره ی آن خبر می دهیم ؛
یعنی«صاحب خبر» است.
نهاد اجباری ( شناسه ) : ضمیری است که به انتهای فعل می چسبد تا صیغه ی
آن را مشخص کند.
در زبان فارسی به نهادی که در ابتدای جمله می آید،« نهاد اختیاری» و
به نهادی که به انتهای فعل می چسبد،« نهاد اجباری(شناسه)» می گویند.
مثال : من به مدرسه رفتم. « من» : نهاد اختیاری و « ـَ م » : نهاد اجباری
مانند : ادبیّات به یاری ابزارها و عواملِ گوناگون پدید می آید. واژه ی ادبیّات نهاد است.
گاهی نهاد بیش از یک کلمه است که اصطلاحاً به آن گروه نهادی می گویند؛
مانند :
پس از واقعه ی عظیمِ انقلاب اسلامی،بسیاری از بنیاد هایِ فکری،فرهنگی و معیارهایِ
ارزشی و اخلاقی ،دگرگون شد. گروه نهادی
برایِ پیدا کردنِ نهاد به اوّل فعل، « چه چیزی ؟ » یا « چه کسی ؟ » اضافه
می کنیم و نهاد را به دست می آوریم؛مانند :
زبانِ هر جامعه در هردوره ای بر پایه ی باورها و ارزش ها ی دینی،سامان
می یابد.
چه چیزی سامان می یابد ؟ زبان = نهاد
2ـ گُزاره : خبری است که درباره ی نهاد داده می شود.
مهمترین جزء گزاره ،«فعل» است .
مانند : انقلاب ، کرامتِ انسانی را به افرادِ جامعه باز گرداند.
نهاد گُزاره
توضیحی درباره ی اجزای گزاره : ( مربوط به درس ادبیات )
1ـ مفعول : کلمه ای است که کار بر آن واقع می شود .
مانند : کبوتر پرواز را دوست دارد. در این جمله پرواز مفعول است.
*نشانه ی مفعول « را » است ،امّا همیشه همراه مفعول نمی آید؛
یعنی گاهی مفعول بدونِ نشانه ی« را » می آید.گاهی هم «ی » به مفعول
می چسبد.
به طورِ کل،مفعول به شکل هایِ زیر می آید :
الف ) من پرنده را دیدم. ( با نشانه ی « را » ) پرنده : مفعول
ب ) من پرنده ای دیدم. ( با نشانه ی « ی » ) پرنده ای : مفعول
پ ) من پرنده ای را دیدم. (با نشانه ی « را » و « ی ») پرنده ای : مفعول
ت ) من پرنده دیدم. ( بدونِ هیچ نشانه ای ) پرنده : مفعول
راه شناختِ مفعول : به اوّل فعل ، « چه چیز را ؟ » یا « چه کس را ؟ »
اضافه می کنیم ، اگر معنی بدهد آن فعل نیاز به مفعول دارد و مفعول در
جوابِ « چه چیز را ؟ » یا « چه کس را ؟ » می آید؛
هم نامه ی نا نوشته خوانی = چه چیز را خوانی ؟
نامه ی نانوشته را = نامه ی نا نوشته : مفعول
ما را به راهِ هُدی راهنمایی کن . =چه کسی را راهنمایی کن ؟
ما را = ما : مفعول
2 ـ مسند : صفت یا حالتی است که آن را به نهاد نسبت می دهند.
به فعل هایی که مسند می پذیرد فعلِ اسنادی (ربطی) می گویند.
فعل هایِ اسنادی (ربطی ) عبارتند از :« است ـ بود ـ بُوَد ـ شد ـ گشت ـ
شَوَد ـ باشد ـ باد ـ هست ـ نیست »
* روشِ پیدا کردنِ مُسند:
به اوّل فعلِ اسنادی،کلمه هایِ « چگونه؟ » یا « چی ؟ » اضافه می کنیم و مُسند
را به دست می آوریم؛
مانند : انقلابِ دینی و فرهنگی در آثارِ نویسندگانِ پس از انقلابِ اسلامی نیز
جلوه گر شد.
چگونه شد = جلوه گر = مُسند
مثال : هم نشینِ نیک ، بهتر از تنهایی است .
نهاد مسند فعلِ اسنادی (ربطی)
3 ـ مُتَمّم : واژه ای که بعد از حرفِ اضافه می آید .
مانند :
او به مدرسه رفت . مدرسه : متمّم
برخی از حروفِ اضافه : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ اندر ـ برای ـ از برایِ ـ از بهرِ ...
کبوتر پرواز را در آسمان دوست دارد .
نهاد مفعول حرفِ نشانه حرفِ اضافه متمّم فعل غیراسنادی
دستور زبان فارسی :
« انواع حروف در زبان فارسی»
در دستور زبان فارسی«حروف» کلماتی را می گوییم که معمولاً از کلمه های
دیگرکوتاه تر هستند و معنی مستقلی ندارند و کار آن ها پیوستن جمله ها و
کلمه ها به یکدیگر و نسبت دادن کلمه به فعل و یا نشان دادن موقعیّت کلمه
در جمله است.
حروف خودشان نقشی ندارند بلکه وظیفه ی آن ها نشان دادن اجزای دیگر است.
انواع حروف در فارسی :
1 ـ حروف اضافه : مانند : از ـ به ـ با ـ بر ـ در ـ برای ـ از برای ـ بهر ـ از بهرِ ـ بدونِ ـ
اندر ـ جز ـ مگر ـ مثل ـ بی ـ سویِ ـ به سویِ ـ به منظورِ ـ از پیِ ـ به وسیله یِ ـ
به سانِ ـ به کردارِ ـ مانندِ ـ همانندِ ـ همچو ـ همچون و ...
و به واژه ی بعد از حرف اضافه « متمّم » می گویند.
2 ـ حرف نشانه : مانند « را » نشانه ی مفعول
3 ـ حرف ربط ( پیوند ) : حرف هایی را گویند که دو کلمه یا دو جمله را به هم
پیوند می دهد.
مانند : و ـ که ـ تا ـ ولی ـ چون ـ امّا ـ نیز ـ اگر ـ اگرچه ـ بلکه ـ پس و ...
از میان این حروف،اگر حرف« واو» دو کلمه را به هم پیوند دهد به آن حرف،
« واو عطف» می گوییم و اگر حرف « واو» دو جمله را به هم پیوند دهد به آن
حرف،« واو ربط (پیوند)» می گوییم .
1-تلفظ صحیح كلمه ها و تركیب های درس
2-روان و رسا خوانی متن درس
3-به كاربردن كلمه های درس در جمله
4-تعیین تعدادی حروف جهت پیدا كردن كلماتی كه دارای این حروف هستند ازمتن درس توسط دانش آموز
5-به كاربردن وضعیت نوشتن نقطه نسبت به شكل حروف یعنی محل قرارگرفتن نقطه در پایین یا بالا و تعداد نقطه
6-به كارگیری صحیح نشانه ی تشدید در كلمات مشدد درس تا ویژگی نوشتاری این كلمات در ذهن دانش آموزان تثبیت گردد .
7-به كارگیری حروف چند شكل و یك صدا در كلمات كه یك دسته از آن ها حرف (( س ، ص ، ث )) هستند كه در زبان فارسی یك گونه صدا دارند .
8-یادداشت كردن اشتباهات املائی دانش آموزان به منظور آموزش جبرانی آن ها در فرصت های مناسب مانند جمله سازی
9-شناخت كلمات مخالف ، هم معنی و هم خانواده های درس
10-دادن تمرین های متفاوت جهت شمارش دندانه ها
11-ساختن كلمات تركیبی جهت تقویت املاء
12-گفتن املاء پای تخته از كلمه هایی از درس كه ارزش املائی دارند .
13-پیدا كردن املای صحیح كلمات از روی كتاب توسط دانش آموز
14-در صورت امكان موقع تصحیح نمودن املاء ، دانش آموزان را انفرادی نزد خود فراخوانده تا به غلط املائی خود توجه كنند .
15-در قرائت املاء ، جملات از هم گسیخته و بی ربط ( كلمه به كلمه ) گفته نشود و به صورت جمله بیان شود .
16-متن املائی را كه می خواهیم به دانش آموز بگوییم ، انتخاب می كنیم و یك بار می خوانیم تا دانش آموزان ارتباط معانی كلمات و مضمون كلی مطلب را درك كنند وبرای نوشتن املاء آمادگی كامل را كسب نمایند .
17-تقویت تندنویسی در بعضی از دانش آموزان
18-استفاده كردن از شیوه های گوناگون متن املاء
19-افزایش گنجینه لغات
20-ایجاد انگیزه در دانش آموزان نسبت به یادگیری درس املاء
علی آن شیرخدا شاه عرب |
الفتی داشته با این دل شب |
حضرت علی کسی است که در را خدا همچون یک شیر شجاع می جنگید وبرترین مرد عرب بود و با تاریکی شب انس و الفت داشت. |
|
شب ز اسرار علی آگاه است |
دل شب محرم سرالله است |
شب از رازهای علی باخبر است،تاریکی شب محرم رازهای الهی است. |
|
شب شنفته است مناجات علی |
جوشش چشمه ی عشق ازلی |
شب صدای دعا و مناجات علی (ع)و همچنین عشق الهی که مانند چشمه ای در وجود او می جوشد شنیده است. |
|
کلماتی چو در آویزه ی گوش |
مسجد کوفه هنوزش مدهوش |
دعاهایی که علی میکرده هنوز در گوش مسجد کوفه مانده است و او را از خود،بیخود می کند. |
|
فجر تا سینه ی آفاق،شکافت |
چشم بیدار علی،خفته نیافت |
خورشید از افق بالا آمده است و سینه ی آسمان را شکافت ولی چشم علی هنوز بیدار بود و به خواب نرفته بود. |
|
ناشناسی که به تاریکی شب |
می برد شام یتیمان عرب |
علی همان کسی است که در تاریکی شب به صورت ناشناس برای یتیمان غذا می برد. |
|
عشق بازی که هم آغوش خطر |
خفت در خوابگه پیغمبر |
انسان عاشقی که خطر کرد وشب به جای پیامبر در رختخواب او خوابید. |
|
آن دم صبح قیامت تاثیر |
حلقه ی در، شد از او دامن گیر |
در آن سحرگاه شگفت انگیز، حلقه ی در،دست به دامن علی شد. |
|
دست در دامن مولا زد،در |
که علی بگذر از ما مگذر |
در، دست به دامن علی شد که ای علی از رفتن صرف نظر کن .واز من عبور نکن. |
|
شبروان ، مست ولای تو علی |
جان عالم به فدای توعلی |
یا علی عارفان مدهوش ولایت تو هستند.جان جهانیان به فدای توباد. |
فعالیت های درس
1- مخالف کلمه های زیر را بنویسید
خنده -----> گریه
درست ----> نادرست = غلط = اشتباه
درون -----> بیرون = خارج
بیش تر ----> کم تر
2- هر یک عبارت های زیر را در یک سطر توضیخ دهید .
با دل گرفته سخن گفتن : با غم یا اندوه صحبت کردن
گوشه ای درون خود نشستن : در گوشه ای نشتن و در غم فرورفتن
یکی دو پیرهن بیشتر پاره کردن : با تجربه تر بودن
3- چرا شاعر ((دل گرفته را به غنچه و خنده را به گل )) نسبت داده است .
زیرا غنچه بسته است و مانند این است که دلش گرفته است اما گل شکفته شده و باز است و مانند این است
که شاد و خندان می باشد .
4- فکر کنید و دلیل بیاورید که چرا زندگی شکفتن است .
زندگی یعنی رشد کردن و به کمال معنوی رسیدن و این مانند زمانی است که گل میشکفد و به کمال زیبایی خود می رسد
اگر در زندگی رشد و کمال معنوی نداشته باشیم مانند غنچه نشکفته در زنگی خواهیم شد . بنابر این زندگی شکفتن و به کمال رسیدن است
املاء
1- چهار کلمه بنویسید که مانند غنچه در آن ها یکی از شکل های حر ف (( غ )) به کار رفته باشد
فروغ ---- شغال ---- دریغ ---- مشغول
2- چرا کلمه (راز) از نظر املایی اهمیّت دارد ؟ با آوردن مثال توضیح دهید .
چون حرف ( ز) که در کلمه ( راز ) وجود دارد به سه شکل دیگر نیز میتواند نوشته شود
به طور کلی تمامی کلماتی که یک حرف از آن ها را می توان به چند شکل نوشت از نظر
املایی دارای اهمیّت می باشند . مانند . مخصوص - صبر - حیاط -
3- کلمه (( زندگی )) به این گونه ساخته شده است زنده + ی ، چهار واژه ذکر کنید که به همین شیوه
ساخته شده باشد .
مانند : دونده + ی = دوندگی
بیچاره + ی = بیچارگی
آزاده + ی = آزادگی
سازنده + ی = سازندگی
راننده + ی = رانندگی
نگارش
1- برای هر یک از کلمات زیر دو صفت مناسب بنویسید
واژه -------------> صفت 1 -----------> صفت 2
گل --------------> خوش بو------------> شکفته
زندگی -----------> زیبا ------------> شیرین
باغ -------------> دلگشا --------------> سر سبز
2- با استفاده از جان بخشی برای هر یک از کلمه های زیر ، یک جمله بنویسید
زبان سبز : شعرزیبای خلقت با زبان سبز طبیعت سروده شده است
باغ : رخت زیبای باغ در پاییز رنگ دیگری به خود می گیرد
چمنزار : چمنزار زرد مانند این است که پاییز گریه می کند
3- تصویر زیر را در یک بند توصیف کنید
farsin3.jpg
برکه ای آبی پاک و درختانی سرسبز و روستایی پر از زندگی و کارخانه ای که با این همه زیبایی ناساز گار است
4- تصور کنید در باغ پر گل ایستاده اید و چهچه بلبل هم بگوش می رسد . گفتگوی خیالی میان بلبل و گل را
در یک بند بنویسید .
درخت به بلبل گفت امروز تورا در باغ ندیدم . بلبل پاسخ داد به باغ همسایه و به دیدار غنچه نشکفته گل سوسن رفتهه بودم
کارگاه نویسندگی
خلاصه نویسی
یکی دیگر از راه های رسیدن به مهارت در نویسندگی ، خلاصه نویسی است . در خلاصه نویسی باید مطالب مهم
واصلی متن را ذکر کنیم و از نوشتن جزئیات چشم بپوشیم .
1- حکایت محبت را که پیش از این خوانده اید در یک بند خلاصه کنید .
دو دوست دربیابانی دچار اختلاف شدند . یکی به صورت دیگری سیلی زد .
فرد سیلی خورد آزرده شد و روی شن ها نوشت « امروز بهرتین دوستم به من سیلی زد »
سپس به راه خود ادامه دادند فرد سیلی خورده به درون بر که ای افتاد و دوستش نجاتش داد
داستان این نجات را بر روی سنگ نوشت .فردی که سیلی زده بود تعجب کرد و گفت چرا این دو
واکنش متفاوت را انجام دادی ؟ دوستش جواب داد خوبی هارا باید برروی سنگ نوشت تا همیشه بماند
2- فهم خود را از ضرب المثل (( جایی که نمک خوردی ، نمکدان مشکن )) ، در یک بند بنویسید .
اگر دیگران به ما محبت و لطف کردند باید قدر لطف و محبت آن ها را بدانیم و به آن ها بدی و خیانت نکنیم چون این
کار مانند این است که مهمان کسی باشی و از غذاهایی که آن شخص اماده کرده استفادی کنی و در نهایت نمکدان اورا
شکته و به او ضرر بزنی
3- هرچه از محتوای درس های این فصل فهمیده اید در یک بند بنویسید .
رعابت آداب دوستی و درک لحظه لحظه های زندگی .
فعالیت های درس
1- کلمات زیر را مانند نمونه با (( مند )) یا (( انگیز )) ترکیب کنید
هیجان + انگیز = هیجان انگیز
دانش + مند = دانشمند
تعجّب + انگیز = تعجّب انگیز
خاطره + انگیز = خاطره انگیز
نشاط + انگیز = نشاط انگیز
2-اسم هایی را که در متن درس آمده پیدا کرده و در جدول زیر طبقه بندی کنید
شهر | شخص | کتاب |
نیشابور | جلال الدّین محمّد | اسرار نامه |
سمرقند | بهاالّدین | ---------- |
بلخ | شیخ عطّار | ---------- |
3-متن زیر را با کلماتی که مشخص شده است ، کامل و باز نویسی کنید
این نخستین ( اولّین ) سفر بلند ( مسافرت طولانی ) او بود . معمولا سفر برای بچه هایی به سن او
هیجان انگیز ( جالب انگیز ) است . اما این سفر که معلوم ( مشخص ) نبود باز گشتی در آن
باشد ، با دیگر سفر ها فرق ( تفاوت ) داشت .
املاء
1- جملاتی از درس را که به نظر شما تاثیر گذار هستند بنویسید .
2- کلماتی از درس را که در نوشتن ان ها یک از دوشکل صدای ( ط / ت )
به کار رفته است ، بنویسید .
ط = عطار - طول - طولانی
ت = خسته - گفته - می گفتند – نخستین - تابه حال – است – زیارت - تنگ – دوستان – دلتنگ – تازه - داشت – تمام - می شناختند – تعجّب – یاد می گرفت - آموختن – اتاق – نشست – حتماً – بیت – نزدیک تر – دست – افتاب – می خواست –
کتاب – نوشت – تشکر – خواست
3- واژه هایی از درس را که معنی آن را نمی دانید در جدول زیر بنویسید ، سپس
با مراجعه به واژه نامه ،معنای هر کلمه را مقابل آن بنویسید
این فعالیت بر عهده خود دانش آموزان است .
نگارش
1- با استفاده از هر دسته از کلمات زیر ، یک جمله درباره جلال الدّین محمد
مولوی ، بنویسید .
الف ) دلتنگ – خاطره – زاد گاه
مولوی از مرور خاطره های گذشته احساس دلتگی برای زادگاهش می کرد
ب) آینده – موفق – انسان
پیش بینی عطّار این بود که مولوی در آینده انسان موفّقی خواهد شد
2- جمله ی (( از شادی در پوست خود نمی گنجید )) را در سه سطر ، توضیح دهید
وقتی انسان به موفقیتی می رسد که مدت های زیادی برای رسیدن به آن موفقیت
تلاش کرده احساس شاد مانی خواهد کرد گاهی این احساس شاد مانی به قدری
زیاد است که انسان نمی تواند آرام وقرار داشته باشد و دوست دارد همه را
در این شادی خود سهیم کند معمولا به اینگونه شادی خارج حد تحمل می گویند
که از شادی در پوست خود نمی گنجد .
3- با توجه به مسیر حرکت جلال الدّین محمّد که در درس بیان شده است ، نقشه ی
مسیر سفر های اورا بکشید و هرجا که لازم شد توضیحی اضافه کنید
آغاز سفر مولانا از سمرقند به سمت مکه برای زیارت خانه خدا بود ولی او در بین راه ابتدا به شهر نیشابور وارد شد و با چن تن از بزرگان علم وادب آشنا شد
سمرقد ------------> نیشابور ------------> مکّه ( حج )
4- من پس از خواندن این درس
یاد گرفتم سفر بسیار خوب است و به تجربیات انسان اضافه می کند
احساس می کنم چیزهای زیادی در دنیا برای دیدن و آموختن وجو دارد
آرزو می کنم مانند مولانا به مراتب بالای از علم وادب برسم
کارگاه نویسندگی
روزنامه دیواری
تهیّه ی روزنامه دیواری یک کار گروهی و کسب مهارت جمعی در نوشتن است
یک روز نامه دیواری شامل داستان شعر ، گزارش ، مصاحبه ،اخبار مدرسه ، لطیفه،
معّما ، مطالب علمی – تخیّلی ، و جدول کلمات متقاطع و ..... است .تهیّه روزنامه
دیواری ، تمرین بازی ، شادی و یادگیری است
1- با همکاری گروه یک روزنامه دیواری درباره یکی از نام آوران (( شهیدان
دانشمندان ، نویسندگان یا نیکوکاران ))محلّ زندگی خود ( روستا یا شهر ) تهیّه
کنید و عنوان اصلی بخش های مختلف آن را در این برگه بنویسید
2- برداشت خود را از ضرب المثل (( مشک آن است که خود ببوید ، نه آ ن که
عطآ ر بگویید )) در یک بند بنویسید
وقتی کسی از ویژگی مثبتی بر خوردار است باید با عمل خود این ویژگی را
به همه نشان دهد و با رفتار پسندیده باعث شود که دیگران از این حسن او
با خبر شوند نه اینکه منتظر بماند دیگران از او تعریف و تمجید کنند که چه
بسا وقتی دیگران از او بگوییند ممکن است چیز هایی را مطرح کنند که
اصلا در او نباشد
3- هرچه را از محتوای درس های این فصل فهمیده اید ، در یک بند بنویسید
به عهده ی دانش آموزان است
فعالیت های درس
1- در عبارات و مصراع های زیر منادا و نشانه ی منادا را مانند نمونه مشخص کنید
نمونه : بلبلا ، مژده ی بهار بیار ( گلستان ) .
در کلمه بلبلا الف ( ا) نشانه ی ندا و بلبل منادا است
عبارات و مصراع ها نشانه ی ندا منادا ای وطن ، هچون بهاری ای وطن سعدیا ، مردم نکو نام ، نمیرد هرگز ا سعدی یارب ، نکن ازلطف ، پریشان مارا یا رب خدای کعبه ، ای یکتا ای یکتا
2- وازگانی متناسب با وطن و آزادی بنویسید
وطن ---> آزاد
وطن ---> آباد
وطن ---> زیبا
وطن ---> سرسبز
آزادی ---> رهایی
آزادی---> شادی
آزادی ---> شکفتن
آزادی ---> احترام
3- برای کلمه های زیر یک کلمه هم آهنگ ( هم قافیه ) بنویسید
سرود ---->درود
رویش ----> پویش
غرور ----> مرور
چمن ----> تن
4-تشبیه های بکار رفته در شعر درس را پیدا کرده و بنویسید
در این درس وطن به سلامم ، سرودم ، نگهبان وجودم ، دلیل زنده بودن
سرودی صادقانه ، دلیل زنده ماندن ، جان پناهی جاودانه ، رویش دربهاران ،
جان درهر بدن ، بوی عطر گل ها ، سبزی چمن ، راز شعر حافظ ، آواز قناری
خوشترین یاد ها ، باران بهاری ، غم در مرگ مادر ، کوه غُصّه ، سربازان عاشق
قهرمان قصّه ها ، آواز بلند ،خاک تشبیه شده است .
املاء
1- جدول زیر را مانند نمونه کامل کنید
واژه -َم ام سلام سلامم ---- شادی ----- شادی ام وجود وجودَم ----- آزادی ------ آزادی ام جاودانه ------ جاودانه ام مسرور مسرورم -------
2- برای هر چهار شکل صدای ( ز ) یک مثال بزنید
1- لذیذ
2- زیبا
3- مریض
4- ظرف
3- کدام کلمه با بقیّه فرق دارد
غرور – غریب – غرب – قریب –
ثابت – صادق – صمیمی – صبور
نگارش
1- اگر به جای شاعر بودید ، شعر را با چه جمله هایی آغاز می کردید
به عهده ی دانش آموزان است
2- متن زیر را تا یک بند ادامه دهید
وطنم را دوست دارم . چون وطنم زیباست . چون وطنم تاریخی کهن دارد . چون شهیدان زیادی برای حفظ این خاک خون خود را نثار کردن چون ......
3- حکایت زیر از گلستان سعدی ( باب هشتم ) ، انتخاب شده است ، نخست آن را به
دقت بخوانید ، سپس به نثر ساده ، بازنویسی کنید
عالمی را پرسیدند : چگونه رسیدی به منزلت درعلوم ؟گفت بدان که هرچه ندانستم
از پرسیدن آن ننگ نداشتم .
از دانشمندی پرسیدند که چگونه در علم و دانش به این مقام رسیدی
در پاسخ گفت با این روش که هر چیزی رو که نمی دانستم از پرسیدن
درباره آن خجالت نکشیدم و پرسیدم.
کار گاه نویسندگی
تشبیه
همان گونه که آموختیم تشبیه آن است که کسی یا چیزی به کسی یا چیز دیگر
مانند شود یکی از عناصری که در زیبایی و اثر گذار بودن نوشته ، به نویسنده کمک می کند به کار گرفتن تشبیه است
1- کلمه های زیر را به چیز هایی مناسب تشبیه کنید و به کمک واژه های داخل کمانک در یک جمله بکار ببرید .
مادر : مادر مثل دریا بزرگ و بخشنده است ( مثل )
گل : گل نیز مانند بهار لطیف است ( مانند )
کوه : کوه چون کودکی بر بازوان دشت آرمیده بود ( چون )
ایران : ایران همانند تاریخ کهن و ریشه دار است ( همانند )
2- جدول را مانند نمونه کامل کنید
حقّی که میهن برای ما قائل است مسئولیتی که ما دربرابر میهن داریم حق ماست ، در مدارس و با امکانات خوب درس بخوانیم مراقبت از وسائل و ابزار های مدرسه ، وظیفه ی ماست حق ماست که از فضاهای سبز شهری استفاده کنیم نهگداری از فضاهای سبز و آلوده نکردن آن ها از وظایف ماست حق ماست اکه از کتابخانه های عموی استفاده کنیم نگهداری از کتاب های به امانت گرفته شده و حفظ سکوت کتابخانه از وظایف ماست حق ماست که از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنیم استفاده درست از این وسایل و رعایت حقوق دیگران در استفاده از این وسایل وظیفه ماست حق ماست که در زندگی از امنیت بر خوردار باشیم همکاری با نیروی های انتظامی برای رسیدن به این امنیت وظیفه ی ماست حق ماست که از محیط زیست و زیبایی های طبیعت در کشور مان استفاده کنیم حفظ ونگداری از محیط زیست و منابع طبیعی وظیفه ی ماست
3- در باره ضرب المثل (( با دوستان بساز و بر دشمنان بتاز ))یک بند بنویسید
باید با دوستان مهربان و همراه بود و محبت خود را نثار آنان کرد اما با دشمان
باید سخت و محکم برخورد کرد و باآنان با جدّیت رفتار کرد زیرا دوستان یاور
ما در زندگی هستند پس باید کنار مان باشند اما دشمنان باید از ما دور باشند
درس چهار دهم دریا قلی
فعالیت های درس
1-تشبیه هایی را که در متن درس به کار رفته ، پیدا کنید و بنویسید
1- دریاقلی به وسعت دریاست نام تو
2- دریاقلی ،هم چون دریایی خروشان بود .
2-جملات يا عباراتی را از متن درس پيدا کنيد و يا خودتان بنويسيد که هريک
علامت های زير را داشته باشند.
( ؟ - ! - « » - : )
دریاقلی !رکاب بزن یا علی بگو
شهید « دریاقلی سورانی » یکی از دلاوران دوران دفاع مقدس بود .
دریا قلی با چه وسیله ای خود را به شهر رساند ؟
انگار کسی در گوشش می گفت : دریا قلی رکاب بزن همه چیز به جوانمردی
تو وابسه است
3- بیت زیر را توضیح دهید و آرایه های موجود در آن را بنویسید
دریا قلی ! به وسعت دریاست نام تو تاریخ ، در تلفظ نام الکن است
دریا قلی ! وسعت نام تو به اندازه ی دریا بزرگ است تاریخ برای گفتن حقیقت نام تو ناتوان است
آرایه ها
1- تشبیه : نام تو به وسعت دریاست .
2- شخصیت بخشی : تاریخ در تلّفظ نام تو الکن است ( اینگونه تصور شده است که تاریخ شخصی است که می تواند سخن بگوید )
املاء
1- کلماتی را که در نوشتن آن ها یکی از شکل های حرف (( ف ، ق ))به کار رفته
پیدا کنید و بنویسید .
ف = هدف – فدا جان فشانی – حفظ – اوراق فروشی – فرزند – فرسوده – ذوالفقاری –
غافلگیر- فوراً – افتاد – تکلیف – فریاد - مدافعان – نفوذ – معروف- اتفّاق .
ق= دریاقلی – به موقع - قرار – قلّه – مقدس – سقوط – اوراق – ذوالفقاری – قدرت –
مقابله – عقب – انتقال – اتفّاق .
2- با توجه به متن درس جمله های زیر را کامل کنید
در داستان های کهن ایرانی آرش ، دلاور مردی بود که وقتی قرار شد که کمانداری ایرانی تیری رها کند و
هر جا که تیر فرود آید مرز ایران باشد ، دلیرانه بر قلّه ی دماوند بر آمد و تیری در چلّه ی کمان نهاد و با
پرتاب کردن آن ، سرزمین ایران را از بیگانگان رهایی بخشید و جان خود را دراین راه فدا کرد .
خاطره ی این جانفشانی درراه پاسداری از میهن ،هنوز در یاد ها زنده است . این سرزمین در هر
روزگاری ، پهلوانان و نام آوران بی شماری را در خود پرورانده است .
3- در هر ردیف هر نخستین کلمات را بر دارید ، از راست به چپ کنار هم قرار دهید
تا یک واژه از متن درس به دست آید ، کلمه مورد نظر را جلوی همان ردیف بنویسید
الف ) برادر - عماد - ثابت -------> بعث
ب) لار – مادر - سامرا ------------> لمس
پ ) غایب – راز – یاس – باغ -------> غریب
ت) مرد – حالا – نان – تماس --------> محنت
نگارش
متن زیر را به دقّت بخوانید و نشانه های نگارشی را هر جا که لازم است قرار دهید .
« دریاقلی در آن شب پاییزی نهم آبان ماه 1359 ،فرزند خورد سال خود را در نزدیکی سایه هایی که در سیاهی شب داشتند خود را برای حمله ی وحشیانه به آبادان
آماده می کردند ، تنها گذاشت . او ، با همه توان و قدرت ، رکاب می زد . انگار کسی در گوشش می گفت : دریاقلی ! رکاب بزن ، همه چیز به جوانمردی تو وابسته است .اگر کوتاهی کنی ، همه شهر و دیار نابود خواهد شد
دریا قلی ! رکاب برن ، یا علی بگو ...................... چشم انتظار همّت تو ، دین و میهن است »
2- کار دریا قلی را با کار آرش مقایسه کنید و نتیجه را در یک بند بنویسید .از نشانه های نگارشی مناسب هم استفاده کنید .
هردو ، کاری میهن پرستانه انجام داده اند . هردو درواقع برای حفظ ، مرزهای ایران ، از خود شجاعت نشان دادند .
3- من با خواند این درس
کنجکاو شدم که در باره شهدای جنگ تحمیلی و قهرمانان اسطوره ای ایران اطّلاعات بیشتری به دست بیاورم
متوجه شدم که ایز سرزمین قهرمانان گمنامی دارد که برای حفظ ایران حتی از فرزندان خود نیز گذشته اند .
اکنون احساس می کنم که ما برای حفظ دست آورد های شهدایمان وظیفه ی سنگینی بر دوش داریم .
کار گاه نویسندگی
توصیف
یکی از راه های تمرین و تقویّت نویسندگی بهره گیری از توصیف است .
توصیف ، بیان ویژگی های یک چیز است . در توصیف باید به رنگ ، بو ،
نرمی ، درشتی ، فاصله و دیگر خصوصیّات ، توجّه کرد .توصیف دقیق، سبب
می شود خواننده، به آسانی، شئ مورد نظر را در ذهن خود بازسازی کند .
1- کدام بخش درس از نظر توصیف زیباتر است ، آن را بنویسید و توضیح دهید
2- با استفاده از توصیف ، یک بند در مورد میهن (( ایران من )) بنویسید.
3- فهم خودرا از ضرب المثل ((هرکه بامش بیش ، برفش بیشتر )) ف در یک بند بنویسید .
وقتی کسی از امکانات ، ثروت ، و قدرت بیشتری بر خوردار باشد به طور یقیین
مسئولیت ، دردسر و مشغله ی بیشتری نیز خواهد داشت و باید انرژی وقت بیشتری
برای انجام کار های خود صرف کند
4- هرچه را از محتوای درس های این فصل فهمیده اید ، در یک بند بنویسید .
فعالیت های درس
1- در ترکیب های زیر موصوف وصفت و مضاف و مضاف الیه را مشخص کنید
میوه ی انسان – کردار نیکو – جور تبر – آتشگر گیتی – شاخ بی بر - مرد هیزم شکن
موصوف و صفت = کردار نیکو - شاخ بی بر - مرد هیزم شکن
مضاف و مضاف الیه = میوه ی انسان – جور تبر - آتشگر گیتی
2- در عبارت ها و مصراع های زیر ، شبه جمله را مشخص کنید
آوَخ که شدم هیزم
شبه جمله = آوَخ
ای میوه فروش هنر ، این دکه و بازار .
شبه جمله = ای میوه فروش هنر
3- در شعری که خواندید که نمونه آرایه ی شخصیت بخشی ، بیابید و آن را توضیح دهید .
خندید برو شعله = خندیدن عملی که انسان ها آنجام میدهند را به شاع به شعله نسبت داده است .
4- نقش دستوری کلمه های مشخص شده را بنویسید
دهقان چو تنور خود از اینه هیمه بیفروخت
نهاد = دهقان
مفعول = چو تنور
متمّم = هیمه
فعل = بیفروخت
املاء
1- کلمات ردیف اول را با کلمات ردیف دوم ترکیب کنید . کلمات جدید را در جدول بنویسید .
هیزم - نگون – آتش – دگر – میوه - بدین
گر – بار – فروش – شکن – گونه – سار
هیزم شکن | نگون سار | آتشگر |
دگر بار | میوه فروش | بدین گونه |
2- با توجه به واژگان زیر معنی مناسب را انتخاب کنید
الف ) ادبار ( روزگار ، تیره بختی )
ب) فرجام ( پایان ، انجام )
3- شش کلمه از درس که املاء آن ها برای شما مهم است بنویسید
این تمرین بر عهده خود دانش آموزان می باشد .
نگارش
1- دو بیت زیر را ، به نثر ساده بازنویسی کنید .
جز دانش و حکمت نبود میوه ی انسان .....ای میوه فروش هنر ، این دکه و بازار
انسان به جز دانش و حکمت هیچ ثمره ای از خود باقی نمی گذارد اگر واقعا از دانش و حکمت ی بر خوردار شده ایم در همین دنیا زمان ارائه آن به دیگران است
از گفته ی نا کرده و بیهوده چه حاصل ......کردار نکو کن ، که نه سودیست زگفتار
حرف و سخن خوبی که بگویید ولی عملی به آن نکند هیچ فایده ای برای انسان ندارد . تا می توانیم باید کار های شایسته انجام دهیم که در سخن بی عمل هیچ سودی نیست .
2-داستان این درس را به گونه ی دیگری در یک بند ، به پایان برسانید .
صدای ناله ی سپیدار به گوش شعله رسید .شعله به اوگفت چه شده
چرا ناراحتی ، چرا آه می کشی ؟ سپیدار گفت از این ظلم دلگیرم
آنهای همیشه از سایه ی من استفاده می کردند حالا نمی دانم چرا
به فکر نابودی من افتادند .
3- سرنوشت درختی را که به میز و نیمکت تبدیل شده ، از زبان خودش در پنج سطر بنویسید .
من درختی زیبا در جنگل بودم . درختان دیگری نیز همراه من بریده شده اند .
از سرنوشت آنها دیگر خبری ندارم . ابتدا خیلی ناراحت بودم اما اکنون که
به میز و نیمکت تبدیل شده ام و باعث می شوم که دانش آموزان راحت تر
درس بخوانند خوشحال هستم . اگر به کاغذ هم تبدیل می شدم باز هم خوشحال بودم
ولی اگر مرا به مبلمان یا به دیگر وسایل تزینی تبدیل می کردند خوشحال نمی شدم .
کارگاه نویسندگی
باز سازی
هرگاه موضوعی قدیمی یا مطلبی از متون گذشته را با شاخ و برگ و شکل تازه تری بنویسیم .آن را باز سازی کرده ایم ، بازسازی وقایع و رویداد ها یکی از راه های تمرین و تقویّت نویسندگی است . می توان رویداد های کوچک را به صورت یک داستان کوتاه بازسازی کرد .
1- پایان داستان (( درخت علم )) را به دلخواه ، بازسازی کنید .
2- یکی از اتفاق های به یاد ماندنی کلاس خود را بنویسید .
3- داستان یک یک ماهی کوچک که در تور ماهی گیر گرفتار شده را طوری بنویسید که ماهی سر انجام ، ماهی گیر را دچار سر درد می کند .
4- فهم خودرا از ضرب المثل (( مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد ))، در یک بند بنویسید .
وقتی انسان تجربه تلخی داشته باشد و از آن تجربه آسیب دیده باشد در شرایطی مشابه آن تجربه ی قبلی قرار بگیرد خواهد ترسید حتی اگر تجربه ی جدید
هیچ ضرری به او نزند باز هم این ترس در وجود او خواهد بود .
درس شانزدهم کتاب خوانی
فعالیت های درس
1- معنی هر یک از کلمات زیر را بنویسیدو باهریک جمله بسازید .
عبرت =( پند گرفتن )در قرآن داستان قوم ثمود برای عبرت گرفتن ما گفته شده است.
مُلک = ( قلمرو ) در تاریخ رسم پادشاهان این بود که مُلک خود را وسعت دهند
مَلَک = (فرشته ) میکاییل یکی از چهار مَلَک بزرگ خداوند است .
مُستَمِع = ( شنونده ) در کلاس درس باید سعی کنیم مُستَمِع خوبی باشیم .
2- مفرد کلمات زیر را بنویسید .
جمع | مفرد |
گذشتگان | گذشته |
عجایب | عجیب |
رسولان | رسول |
3- مخالف کلمه های زیر را بنویسید .
فایده ----->ضرر ، زیان / محنت -------> آسایش / ثابت ----->متحرّک /
چالاک -----> کُند
املاء
1- با توجه به معنی جمله ، زیر شکل صحیح کلمه خط بکشید
الف ) هر که بر معصیّت ( مُصّر – مُسّر ) بود ، از خدای تعالی نترسد .
ب) باید که ( قرض – غرض ) صحبت بشناسی
پ) باید دانست که جماعت ، ( لایق – لایغ )چه نوع سخن است .
2- در جدول زیر کلمات معنی دار را پیدا کرده و در جاهای خالی بنویسید .
farsin5.jpg
کلمات دیگری نیز مانند - نظم - خوان - ریگ - در جدول وجود دارد
نگارش
1- متن زیر را در چند سطر ادامه دهید .
در اتاق نشسته بودم و به کتاب های کتابخانه ، نگاه می کردم . ناگهان چشمم به کتاب
2- یکی از حکایت هایی را که تا به حال شنیده اید به زبان ساده بنویسید .
3- با توجه به عناصر داستانی به سوال های زیر پاسخ دهید
الف ) شخصیت های درس « هفت خان » را نام ببرید
کیکاووس – رستم - رخش - اژدها – جادوگر – شیر - اولاد دیو – ارژنگ دیو
دیو سپید –
ب) درون مایه ( محتوای ) حکایت « درخت علم را بنویسید .
برترین آفریده ی خداوند علم است که می تواند سبب جاودانگی بشود
پ)زاویه دید درس « عطّار و جلال الدین محمد کدام است .
سوم شخص است .
کار گاه نویسندگی
ضرب المثل
ضرب المثل: عبارتی کوتاه که در بر دارنده ی نکته یا لطیفه یا پندی است و در میان
مردم رایج است . استفاده به جاو مناسب از ضرب المثل ، بر قدرت سخن و تاثیر
بخشی آن می افزاید و گفتار و نوشتار را شیرین و دلپذیر می کند .
1- ضرب المثل (( کبوتر با کبوتر باز با باز ، کند همجنس با همجنس پرواز ))
با استفاده از مقایسه توضیح دهید .
هر فردی بهتر است با افرادی که از نظر شخصیّتی و فرهنگی و اعتقادی به او نزدیک هستند
در ارتباط باشد مثل پرندگان با با پرندگانی از جنس خود زندگی می کنند
2- فهم خودرا از ضرب المثل (( این دغل دوستان که میبینی ، مگسانند گرد شیرینی )) بنویسید .
برخی از افراد در دوستی متظاهر و ریکار هستند . در واقع این افراد به این دلیل با دیگران
دوست می شوند که سود و منفعتی از آن ها به دست بیاورند مثل مگس هایی که دوره شیرینی
برای خوردن آن جمع می شوند .
3- داستان کوتاهی درباره (( دوستی با کتاب )) بنویسید و در پایان موضوع شخصیت و زاویه دید آن را مشخص کنید
فعالیت های درس
1- عبارت های زیر را مانند نمونه ، به نثری ساده و امروزی بر گردانید
نخست کسی ، من باشم که بدو گِرَوَم = نخستین کسی باشم که به او ایمان آورم
نیکویی گویید و زینهار تا بدی نکیند = سخنان خوب بگویید و هوشیار باشید که نباید بدی کرد
راست گفتن پیشه گیرید = همیشه راست بگویید
2- مانند نمونه ، جمله های زیر را مرتب و باز نویسی کنید
نمونه : مارا یادگاری ده از علم خویش = از علم خویش ، ما را یادگاری ده
الف ) وصیت کنم شما را = شما را وصیت ( می ) کنم
ب) بد کننده را زندگانی ، کوتاه باشد = زندگانی بد کنند کوتا ه باشد .
3- کلمات متضاد را در ابیات و عبارات زیر بیابید
الف ) سخن در میان دو دشمن ، چنان گوی که اگر دوست گردند ، شرم زده نشوی ( سعدی )
کلمات متضاد = دشمن و دوست
ب) موج زخود رفته ای ، تیز خرامید و گفت : هستم اگر می روم ، گر نروم نیستم ( اقبال لاهوری )
کلمات متضاد = هستم و نیستم / میروم و نروم
پ)دوستان و دشمنان را می شناسم من ، زندگی را دوست دارم ، مرگ را دشمن ( اخوان ثالث )
کلمات متضاد = دوستان و دشمنان / زندگی و مرگ / دوست و دشمن
4- در عبارت زیر ، شبه جمله را پیدا کنید و مفهوم آن را توضیح دهید
زینهار تا بدی نکنید
زینهار شبه جمله است .
زینهار به معنی بدان ، آگاه باش ویا هوشیار باش که برای متوجه کردن مخاطب
استفاده می شود یعنی مراقب باش تابدی نکنی و از این کار بپرهیزی
املاء
1- چهار کلمه از درس را که اهمّیّت املایی دارند ، پیدا کنید و بنویسید
2- با توجه به متن درس جای خالی را با کلمه مناسب پر کنید
هرکه از شما به زادبزرگ تر باشد .وی را بزرگ تر دارید و حرمت او نگاه دارید .
3- کلماتی را که در املای آن ها ، یکی از شکل های حرف (( ه )) وجود دارد از متن
درس بیابید و بنویسید . ( مانند نمونه ) بزرگمهر
ستاره - خوانده ام - خواهد آمد – هم – بهره - هیچ - راه - ده - آن چه – به -
زینهار – بد کننده – کوتاه - پیشه - هلاک - گواهی - هر - عطاها – همیشه - ستوده - نگاه - بیهقی
نگارش
1- این دسته از کلمات را به صورت جمله ، مرتّب کنید .
نیست - مردمان بی عیب - عیب - را – مکنید - که - هیچ کس –
عیب مردمان را مکنید که هیچ کس بی عیب نیست .
2- عبارت زیر را در یک بند کامل کنید .
از دروغ گفتن دور باش . چون دروغ هایی بزرگ از دروغ های کوچک آغاز می شوند و هر دروغ با خود دروغ های دیگر به دنبال خواهد آورد . وقتی نام انسان به دروغ گویی شهره شود راست او نیز دروغ پنداشته شود .
3- در جمله ی (( ستاره ی روشن ما بودی که ما را ، راه راست نمودی )) ، نویسنده از چه عنصری ادبی کرده است ؟ آن را توضیح دهید .
نوسینده از فن تشبه استفاده کرده است و بزرگمهر را به ستاره ی روشنی
تشبیه کرده که راه راست را به آن ها نشان داده است و آن ها را هدایت کرده است .
کار گاه نویسندگی
لطیفه ی ادبی
یکی از چیز هایی که به زیبایی و لطف نوشته می افزاید ، استفاده از لطیفه است.
لطیفه سخنی کوتاه و پر معنا ست که به سادگی فهمیده می شود . لطیفه ها معمولاً آمیخته
به طنز و حکمت و اندرز هستند و در قالب حکایت ظاهر می شوند .
1- حکایت ((نردبان فروش)) از عبید زاکانی را بخوانید و برداشت خود را در چند سطر بنویسید .
« شخصی که کمک نردبان در باغ دیگری می رفت تا میوه بچیند ، صاحب باغ
سر رسید و گفت : در باغ من چه کار داری ؟
آن شخص گفت : نرد بان میفروشم .
گفت : نردبان در باغ من فروشی ؟
گفت : نرد بان از آن من است هر جا که خواستم می فروشم » .
2- ضرب المثل (( به پایان آمد این دفتر ، حکایت همچنان باقی است )) را در یک بند توضیح دهید .
مطالب داستان و حکایات ما خیلی بیشتر از این است که در حجم این دفتر یا کتاب و یا طومار جای بگیرد .
به همین دلیل اوراق ما برای نوشتن تمام شده اما مطلب برای نوشتن همچنان وجود دارد . در واقع تعبیر دیگر
این ضرب المثل این است که وقت ما تمام شده ولی حرف های زیادی همچنان برای گفتن وجود دارد .
3- هرچه از محتوای درس های این فصل فهمیده اید در یک بند بنویسید .
اشکالاتِ خواندن :
در دوره ی پیشرفت ( دوّم ابتدایی تا پنجم ابتدایی ) ؛
- در دوره ي ابتدايي ، اغلبِ دانش آموزان باید کلمات مختلف را که معنی آنها را در جمله می دانند یا قبلا" دیده اند و يا شنيده اند به آسانی بخوانند. ولی باز هم ممکن است عقب اُفتادگی هایی در برخي از کلاس ها دیده شود . بطور کلی انواع اشکالات خواندن بدین شرح است :
1. نشناختن حروف و نشانه ها (الفبای فارسی)
2. خواندن بدون درک معنی
3. ضعف در قرائت
4. عدم علاقه به خواندن
· کاربُرد علایم آیین نگارش در گوش کردن، سخن گفتن، خواندن و نوشتن :
- علایم آیین نگارش مصداق علایم راهنمایی و رانندگی است.
- وقتی علایم راهنمایی و رانندگی را رعایت می کنیم = صحیح رانندگی می کنیم و سالم به مقصد می رسیم آن وقت از رانندگی لذت می بریم و به رانندگی علاقه مند می شویم.
- وقتی علایم آیین نگارش را رعایت می کنیم = صحیح می خوانیم= درک و معنی اتفاق می افتد = از مطالعه لذت می بریم = علاقمند به مطالعه می شویم.
اسم این علامت « ، » چیه؟
{، کاما در انگلیسی ـ ویرگول در فرانسوی ـ مکث در عربی و بند در فارسی است}.
کاربُرد «،» ویرگول در جمله :
بخشش ، لازم نیست اعدامش کنید .
بخشش لازم نیست، اعدامش کنید .
زبان آموزی (گوش کردن ـ سخن گفتن ـ خواندن و نوشتن) اهمیت و اعتبار خاصی دارد.
سئوال : چرا معلّم کلاس دوم باید از برنامه درسی کلاس اوّل نیز مطلع باشد ؟
جواب: به این دلیل که کلاس دوم فصل مشترکی بین کلاس اوّل و دوم است به همین خاطر معلّم کلاس دوم باید هم از دوره ی آغاز (ماه دوم کلاس اوّل) و هم از دوره ی پیشرفت (خود کلاس دوّم)آگاهی و اطلاعات کافی آموزشی داشته باشد . #
معنی کلمات درس 15 فارسی ششم ابتدایی
1- جور : ظلم وستم
2- زار : ناتوان ضعیف
3- بیخ وبن : ریشه بنیاد
4- موسم : فصل وقت هنگام
5- حاصل : میوه ثمر
6- توده : تپه پشته
7- هیمه : هیزم
8- آوخ : آخ افسوس
9- آتشگر : آتش افروز روشن کننده آتش
10- ادبار : بدبختی سیه روزی
11- خوار : پست حقیر
12- فرجام : عاقبت کار پایان
13- دهقان: کشاورز
14- سزاوار : شایسته
15- جاهل : نادان
16- فلان : اشاره به یک شخص یا یک چیز نامعلوم
17- بگریست: گریه کرد
معنی شعر میوه هنر درس پانزدهم فارسی ششم
» غزل
کلمهٔ غزل در اصل به معنای حدیث عشق، عاشقیکردن، و عشقباختن است
در اصطلاح ادبیّات فارسی، غزل قالبی از شعر است که در آن مصراع اول و مصراعهای زوج هم قافیهاند و حد معمول آن به طور متوسّط بین ۵ تا ۱۲ بیت میباشد. ازآن روی که این گونه شعر، بیشتر، در بردارندهٔ سخنان عاشقانه بودهاست، شاعران فارسی آن را غزل نام کردهاند. ولی، بهمرور، و با ورود مفاهیم بلند اخلاقی و معانی دلآویز حکمت و عرفان در شعر فارسی، غزل از صورت پیشین آن بهدرآمد، و با اخلاق و عرفان در همآمیخت.
از جملۀ غزلسرایان بلندآوازه در ادبیات عرفانی کهن میتوان سعدی، مولوی، حافظ ، عراقی، و خواجوی کرمانی را نامبرد.
غزل مشتق از مغازلت است و مغازلت عشق بازی باشد بازنان و حدیث کردن با ایشان وبه زبان سخن شناسان غزل آن را گویند که مشتمل بروصف شکل و شمایل محبوب وشرح نکایت و حکایت حال محب باشدوبه نعمت جمال وصف زلف و خال وبیان هجرو وصال آراسته بود. (- بدایع الافکار ص 71)
هر شعر که مقصور باشد برفنون عشقیات از وصف زلف خال و حکایت وصل وهجر وتشوق به ذکر ریاحین و ازهار وریاح و وصف دمن و اطلال باشد غزل خواند.(- المعجم ص 201)
» مثنوی
مثنوی در لغت به معنی دوتای است.
اشعاری که بر یک وزن خاص اما هر بیت ان قافیه مستقل دارد یعنی دو مصراع هر بیت هم قافیه هستتند.تعداد ابیات مثنوی محدود نیست.
از آنجا که مثنوی به لحاظ قافیه محدودیت ندارد بیشتر برای موضوعات طولانی به کار می رود.
خصوصیات مثنوی باعث شده است که داستان ها اغلب در قالب مثنوی سروده شوند. علاوه بر داستان سرایی، برای هر موضوعی که طولانی باشد هم از مثنوی استفاده می شود.
مثنوی، جداشدن و گسستن از روابطی است که قرار دادهای اجتماعی و فرهنگ بشری به دست و پای انسان می بندد و آماده کهنه شدن در مجرای زمان می نماید.
سرودن مثنوی از قرن سوم و چهارم هجری آغاز شده است که از بهترین مثنوی ها می توان به شاهنامه فردوسی ، حدیقه سنایی، خمسه نظامی و مثنوی مولوی اشاره کرد.
قدیمی ترین مثنوی سروده شده- که اکنون به جز چند بیت چیزی از آن در دست نیست- مربوط به رودکی است که متن کلیله و دمنه را در قالب مثنوی به نظم در آورده بود
» قصیده
قَصیده یا چَکامه یک قالب شعر (کلاسیک) فارسی است. قصیده که معمولاً بسیار بلند (بیشتر از ۱۴ بیت) است بیشتر برای مدح، ذم، سوگواری، بزم، وصف طبیعت و موعظه سروده میشود. در این نوع شعر مصراع اول با مصراعهای زوج هم قافیه است. تفاوت قصیده با غزل در تعداد ابیات و موضوع شعر است. کمی یا زیادی بیتهای قصاید بستگی دارد به اهمیت موضوع، قدرت و قوت طبع شاعر و نوع قافیه و اوزان شعری. از همین روست که در دیوانهای شاعران قصیده سرا به قصیدههای کمتر از بیست بیت یا متجاوز از ۱۷۰ یا ۲۰۰ بیت بر میخوریم. قصیده میتواند بر وزنهای گوناگونی باشد.
قصیده از حیث مضمون و محتوا، از آغاز تا امروز دستخوش دگرگونیهایی شده است که میتوان به اجمال به شرح زیر بیان کرد:
الف) در رزوگار سامانیان اغلب به مدح و ستایش در حد اعتدال و مبالغههای شاعرانه پرداخته میشده است.
ب) در دوران غزنویان و سلجوقیان به مدح و ستایش سلاطین و وزرا و امرا با تملق و چاپلوسی به حد غلو و افراط در طرح تقاضا به حد سوال و تکدی می رسیده است.
ج) ناصر خسرو، با ایجاد تحول و انقلاب در مضمون قصیده، آن را در خدمت توجیه و تبیین مبانی اعتقادی آیین اسماعیلیان در آورد.
د) سنایی غالب قصیده را به مضامین دینی و عرفانی و زهدیات و قلندریات تخصیص داد و شیوهٔ او به وسیلهٔ عطار، شمس مغربی، اوحدی، خواجو، جامی و دیگران دنبال شد.
ه) سعدی و به تبع او سیف فرغانی قصیده را بیشتر در استخدام طرح مسائل اخلاقی و اجتماعی درآوردند.
و) از دوران مشروطیت به این سو، قصیده بیشتر در خدمت مسائل سیاسی، اجتماعی، میهنی و ملی و ستایش آزادی قرار گرفته و در تهییج عواطف و احساسات و تنویر افکار جامعهٔ کتابخوان نقش بسزایی داشته است. شاخصترین قصاید از این نوع را می توان دردیوان ملک الشعرای بهار سراغ گرفت.
قصیده دارای اصطلاحاتی خاص خود است. بیت اول آن مطلع نامیده میشود. به چند بیت ابتدایی قصیده تشبیب، نسیب و یا تغزل گفته میشود که همان نقش مقدمه را ایفا میکند. تخلص به حلقه واسطه میان تغزل و مدح یا تنه اصلی شعر گفته میشود. ابیات پایانی قصیده نیز معمولاً به ثنا و دعا اختصاص دارند. به لحاظ طولانی بودن قصیده و یکسان بودن قوافی، گاه شاعر مجبور به تجدید مطلع میشود. یعنی مصرع اول بیتی در اواسط قصیده با مصرعهای زوج هم قافیه میگردد. پس از آن شاعر اجازه دارد که قوافی تکراری با بخش قبلی را در شعر خود استفاده نماید. خاقانی شروانی و سعدی شیرازی در قصاید خود از روش تجدید مطلع سود برده اند.
» دو بیتی
دوبیتی که در قدیم به فهلویات تعبیر میشده از قالبهای ریشهدار شعر پارسی است. دوبیتی شعری یازده هجایی مرکب از چهار مصرع، همه بر یک قافیه است. (آوردن قافیه در مصرع سوم اختیاری است)
دو بیتی وزن تکامل یافته و عروضی شده نوعی از ترانههای دوازده هجایی قدیم ایران است. نامدارترین وزن دوبیتی بحر هزج مسدّس مقصور (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل) و مشهورترین شاعر بر وزن نام برده بابا طاهر است.
دوبیتی با رباعی در وزن متفاوت است. رباعی در وزن «لاحول ولا قوة الا بالله» با افاعیل (مفعول مفاعیلُ مفاعیلُ فَعَل) و افاعیل دیگر از این وزن است. نویسنده قابوس نامه دوبیتی را مرکب از دو بیت میداند که به وزن رباعی نباشد.
» رباعی
رباعی از کلمه ی رباع به معنی چهارتایی گرفته شده است.
رباعی شعری است چهار مصراعی که بر وزن "لاحول و لاقوة الابالله" سروده می شود.
قالب، یک قالب شعر ایرانی است، که در زبانهای دیگری (از جمله عربی و ترکی و اردو) نیز مورد استفاده قرار گرفته است.
سه مصراع اول رباعی تقریباً مقدمه ای برای منظور شاعر هستند و حرف اصلی در مصراع چهارم گفته می شود.
رباعی در قدیم را از لحاظ موضوع می توان به سه دسته تقسیم کرد:
الف) رباعی عاشقانه: مثل رباعی های رودکی
ب) رباعی صوفیانه : مثل رباعی های ابوسعید ابوالخیر ، عطار و مولوی
ج) رباعی فلسفی: مثل رباعی های خیام
» چهار پاره
چهارپاره از قالب های جدیدی است که همزمان با رواج شعر نو بوجود آمده است.
چهارپاره مجموعه ای از دو بیتی هایی است که در کل یک شعر را می سازند. در میان اشعار کلاسیک فارسی، این قالب جدیدترین قالب بوده و پس از مشروطیت در ایران رواج یافتهاست. این قالب شعری از دوبیتیهایی با معنای منسجم تشکیل شدهاست. با این تفاوت که بر خلاف دو بیتی معمولاً مصرعهای اول با مصرعهای دوم و چهارم هم قافیه نیست دو بیتی های تشکیل دهنده چهارپاره از لحاظ قافیه با هم تفاوت دارند و از لحاظ وزن نیز کافیست که مصرعها هم وزن باشند.
» تک بیت (مفرد)
تکبیت(مفرد)شعری تک بیتی است که شاعر تمام مقصود خود را در همان یک بیت بیان می کند.تکبیت یک سبک شعر کهن فارسی است که از یک بیت(معادل دو مصراع) نشکیل شدهاست. بیشتر تکبیتیها تبدیل به ضربالمثل شدهاست. سعدی ، صائب تبریزی و هاتف اصفهانی از معروفترین سرایندگان تکبیت بودهاند.
» قطعه
علت اسم گذاری قطعه این است که شعری با قالب قطعه مانند آن است که از وسط یک قصیده برداشته شده باشد و در واقع قطعه ای از یک قصیده است.
قطعه شعری است که معمولاً مصراع های اولین بیت آن هم قافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام ادبیات آن هم قافیه اند. طول قطعه دو بیت یا بیشتر است.
قِطعه مجموعهٔ ابیاتی را گویند که بر یک وزن و قافیه باشد، و از آغاز تا انجام همگی به یکدیگر مربوط بوده، پیرامون یک قصّهٔ شیرین، یک موضوع اخلاقی، یا تهنیت و تعزیت و مدح و هجو و مانند آن پدید آمده باشد. بر خلاف قصیده، بیت مَطلَع در قطعه مُصَرَّع نیست.
تعداد ابیات یک قطعه، حدّ اقل ۲، و حدّ اکثر آن به طور معمول ۱۵ است، ولی گاهی تا ۵۰ بیت و بیش از آن هم رسیدهاست.
در میان شعرای پارسیگوی از رودکی تا کنون، همواره، قطعهسرایی رواج داشته است. انوری ، ابن یمین، و پروین اعتصامی بیش از دیگران بهاین قالب شعری پرداختهاند
» بحر طویل
بحر طویل نوعی شعر یا نثر موزون در ادبیات فارسی است. قالب بحر طویل بیشتر برای بیان سخنان طنز یا هزل کاربرد دارد. اما برخی شعرهای جدی تر مانند مرثیهها و مُناظرهها نیز با قالب بحرطویل نوشته شده اند
بحر طویل قالبی شعری است که در آن برخلاف سایر قالبهای شعر سنتی فارسی، مصراعهای مساوی و بیت وجود ندارد. در عوض، بحر طویل از یک یا چند قسمت با نام بند تشکیل میشود.
سرودن بحر طویل از دوره صفویه به بعد مرسوم شده است
» شعر نو
شعر نو گونههای جدید شعر پس از انقلاب صنعتی یا شعر معاصر که از اشعار قبل خود ساختاری متمایز دارد.
شعر نو فارسی عنوانی است در مقابل شعر کهن فارسی از آنجا که در وزن عروضی و قالب از شعر کهن سنتی پیروی نمیکند را شعر نو مینامند.
نیما یوشیج(علی اسفندیاری) را پدید آورنده این نوع شعر در ادبیات فارسی میدانند.معمولاً شعر نو فارسی را به دو دسته اصلی تقسیم میکنند: شعر نیمایی و شعر سپید.
در یک تقسیم بندی کلی به ترتیب شکل گیری انواع شعر نو را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
شعر نیمایی (که کاربردی نو از عروض سنتی همراه با قالبی خاص را دارد)
شعر بی وزن (که از کاربرد عروض سنتی و قالبهای آن بدور است)
درس اول:
الف) انواع جمله از نظر محتوا: خبری ، پرسشی ، امری ، عاطفی
ب) برای زیبا و آهنگین شدن شعر ، معمولاً جای اجزای جمله تغییر می کند.
درس دوم:
معرفی کلمات هم خانواده
درس سوم:
الف) اشکال مختلف زبان که عبارتند از: آوا و صدا ، خط ، اشاره
یادگیری خط مشکل تر است به علت نیاز به استفاده از قواعد و قراردادها
ب) معرفی کلمات غیر ساده و طرز نوشتن آن ها. مانند : کتاب خانه ، کتابخانه
درس چهارم: معرفی مبالغه و کنایه
درس پنجم: معرفی آرایه ی تشبیه (تعریف تشبیه)
زاویه دید در فارسی ششم
زاویه دید ، روش روایت داستان است که ممکن است از زبان اول شخص یا سوم شخص باشد اگر از زبان سوم شخص باشد به آن دانای کل گفته می شود .
مثال 1 : از خواب بیدار شدم . طبق هر روز نماز خواندم بعد صبحانه خوردم و با پوشیدن لباس هایم و برداشتن کیفم راهی مدرسه شدم و ... (زاویه دید (اول شخص))
مثال 2 : وارد کوچه شد . باد سردی می وزید . دست هایش را در جیبش فرو برد و به آرامی کوچه را طی کرد . وقتی به خیابان رسید هوا سردتر شد . ناگهان صدایی توجه او را به خود جلب کرد ... (زاویه دید(سوم شخص))
.: Weblog Themes By Pichak :.